dimanche 30 août 2009

جالبه

مي گويند يكي از مسئولان سازمان «سيا» براي امتحان كردن ميزان وفاداري مأمورانش يك صندلي وسط اتاق گذاشت و روي آن نشست و بعد به آنها گفت؛ شما بايد مقاله اي بنويسيد و در آن ثابت كنيد كه اين صندلي وجود ندارد! يكي از مأموران زودتر از بقيه ورقه اش را داد و نمره 20 گرفت. او در ورقه خود نوشته بود «كدام صندلي»؟!

محافظان احمدی نژاد وارد مجلس شدند!

محافظان احمدی نژاد وارد مجلس شدند!
پارلمان نیوز: محمود احمدی‌نژاد در دومین حضور خود در مجلس شورای اسلامی بعد از در دست گرفتن سکان هدایت دولت دهم، باز هم خبرساز شد.
رئیس دولت دهم در اقدامی که تا پیش از این سابقه نداشت همراه با محافظانش در خانه ملت حاضر شد.
حضور احمدی‌نژاد که از ضریب امنیت بالایی برخوردار است همراه با محافظانش اعتراض نمایندگان را برانگیخت به گونه‌ای که اقبال محمدی نماینده مردم مریوان و عضو فراکسیون خط امام(ره) در تذکری به شدت نسبت به این امر اعتراض کرد و از احمدی‌نژاد خواست تا به نمایندگان مردم اعتماد کند و محافظان از صحن علنی مجلس خارج شوند.
وی گفت:« اینجا منطقه امنی است و این اطمینان بین مجلس و دولت باید دو طرفه باشد.»

پرونده یک دوره سرکوب : قصاب مطبوعات رفت

پرونده یک دوره سرکوب : قصاب مطبوعات رفتپرونده یک دوره سرکوب بسته شد؟روزآنلاين، فرشته قاضي : سعید مرتضوی، دادستان عمومی و انقلاب تهران با حکم صادق لاریجانی ، رئیس جدید قوه قضائیه برکنار شد. برکناری این قاضی بدنام که به جلاد مطبوعات ایران معروف است در حالی صورت می گیرد که افکار عمومی می پرسند آیا به جنایات و پرونده های او رسیدگی خواهد شد یا از پشت میز دادستانی تهران به میز دیگری نقل مکان خواهد کرد.
توقیف صدها روزنامه و نشریه ،بازداشت تعداد زیادی از روزنامه نگاران، راه اندازی پرونده هایی چون نظرسنجی، سینمایی نویسان، وبلاگ نویسان، پرونده عباس پالیزدار،پرونده سازی برای فعالان مدنی و سیاسی، قتل زهرا کاظمی، تجاوز در یزد و... تنها نمونه هایی از برگ های کارنامه سعید مرتضوی است که رهبر جمهوری اسلامی وی را یک حزب اللهی فعال و دولت احمدی نژاداو را مدیری نمونه معرفی کرده اند.
مرتضوی در شرایطی برکنار شده که افکار عمومی خواهان رسیدگی به تخلفات و نقش او در بازداشت ها و نگهداری بازداشت شدگان اخیر در سلول های انفرادی،شکنجه های جسمی و روانی و اعتراف گیری های تلویزیونی هستند؛آن هم در حالیکه به شهادت بازداشت شدگان، او نقش مستقیمی در این مسائل داشته است.
شاهرودی توان برکناری مرتضوی را نداشتپیش از روی کار آمدن صادق لاریجانی، به عنوان رئیس قوه قضائیه ، شایعات بسیاری درباره برکناری قاضی مرتضوی در محافل خبری و سیاسی منتشر شد اما کمتر کسی فکر میکرد این امر رنگ واقعیت به خود بگیرد. علت این امر شاید این بود که آیت الله شاهرودی برخلاف میل باطنی خود مجبور شد ابن قاضی بدنام را تحمل کند. بر اساس برخی روایت ها ، مرتضوی مورد علاقه ویژه آیت الله خامنه ای است و به شدت از سوی رهبر ایران حمایت می شود به طوریکه در آغاز دوره دوم ریاست شاهرودی در دستگاه قضا، او خواهان کنار رفتن عباسعلی علیزاده و سعید مرتضوی شد که با اولی موافقت شد اما در موردمرتضوی موافقتی به دست نیاورد. شاهرودی در محافل خصوصی عنوان کرده است که مسولیت تمام اعمال دستگاه قضا غیر از حوزه کاری سعید مرتضوی را بر عهده داردهمین امر باعث شد که مصطفی تاج زاده بگوید ما روزی بر سعید مرتضوی پیروز می شویم که قانون بر دستگاه قضایی حاکم شود.تاج زاده از مرتضوی در کنار دو سعید دیگر به عنوان کسانی که در مقابل جریان اصلاحات دموکراسی خواه ایستاده اند نام برد و در سوم خرداد 88 نوشت: با پيروزي در انتخابات و تلاش‌های آقای خاتمی، توانستیم سعید امامی را به عنوان نماد جریان "قتل‌عام درمانی" شكست دهیم به طوريكه امكان احياي پروژه قتل‌های زنجیره‌ای وجود ندارد. در جریان ترور آقای حجاریان، با سعيد عسگر مواجه شديم كه شاخه نظامي انصار حزب‌الله بود و با محكوميت مردم، آن پروژه هم شكست خورد. با این حال، هنوز نتوانسته ايم بر سعيد سوم يا "سعید مرتضوی" پیروز شویم. وقتی بر این سعید پیروز می‌شویم كه قانون بر دستگاه قضایی حاكم شود. عضو شورای مركزی جبهه مشاركت افزود: ما وقتی می‌توانیم بر سعید مرتضوی پیروز شویم كه از خود همبستگی نشان دهیم و افكارعمومی را فعال كنیم. اگر مرتضوی فعالان تشكل‌ها را بازداشت می‌كند، ما باید فعالیت هاي خود را متشكل تر كنیم.دروغگویی بزرگ و بی پروایکی از معروف ترین ویژگی های مرتضوی دروغگویی اوست. علی شکوری راد، عضو جبهه مشارکت و نماینده مجلس ششم در وبلاگش در این مورد نوشته: اینجانب چند نوبت به عنوان متهم و دو نوبت هم بعنوان بررسی کننده از سوی مجلس ششم و کمیسیون اصل نود با این پدیده عرصهء قضا در کشورمان مواجه شده ام. در این دیدارها دریافتم او دروغگویی بزرگ و بی پروا است. قانون در دستان او همچون مومی نرم به بازی گرفته می شود و هر حکمی را بخواهد از متن قانون استنتاج می کند و در این کار از هیچ چیز و هیچ کس واهمه ای نمی کند. در این داوری بسیاری با من همراه هستند و همین امر مرا متقاعد کرده است که دچار اشتباه نیستم. شکوری راد یادآور شده است:به راستی اگر حجت کافی در پیشگاه الهی برای اثبات این مدعا نمی داشتم و اگر وجدان انقلابی به من حکم "لا تخف" نمی کرد چنین بی پروا در بیان این حقیقت نمی بودم و خودم را به دردسر های محتمل بعدی گرفتار نمی کردم.به گفته شکوری راد «روزی عباسعلی علیزاده در کمیسیون اصل نود مجلس ششم حاضر بود. در ضمن بحث، نامی از قاضی مرتضوی برده شد. ایشان برآشفته شد و با پرخاش و عصبانیت بسیار اعتراض کرد که چرا از لفظ " قاضی مرتضوی" استفاده شد. وی آن را توهین تلقی می کرد چرا که مصطلح نبود سایر قضات چنین نامیده شوند.چنین عنوانی قرینه ای از عنوان " پزشک احمدی" را احتمالابه ذهن ایشان متبادر کرده بود که پزشک نبود بلکه هنرش کشتن زندانیان مبارز به وسیله آمپول هوا در زندان های دورهء رضا شاه بود و طبیعتا بسیار منفور بود.» قاتل مطبوعاتسعید مرتضوی، 42 ساله که به دلیل توقیف و سرکوب گسترده مطبوعات در ایران و بازداشت بسیاری از روزنامه نگاران به شهرت جهانی دست یافت، در میان فعالان حقوق بشری نامی بسیار آشنا و منفور است. او متولد سال ١٣٤٦ در شهرستان میبد است و بعد از اتمام تحصیلات ابتدایی و متوسطه در این شهر، بدون کنکور با سهیمه بسیج به دانشگاه آزاد واحد تفت راه یافت و کارش را از سال ١٣٦٥ بعنوان دادیار در دستگاه قضایی آغاز کرد و مدتی بعد به ریاست دادگستری شهر بابک رسید. او در 28 سالگی و در حالیکه پرونده تخلفات اخلاقی او به دادگاه انتظامی قضات ارجاع شده بود به دلیل آشنایی با فرزند محمد یزدی، رئیس وقت قوه قضائیه ، به عنوان قاضی شعبه 1410 ، شعبه مطبوعات در تهران منصوب شد. دوره 6 ساله ای که به توقیف بیش از 76 نشریه و بازداشت 37 روزنامه نگار و فعال مطبوعاتی منجر شد.مرتضوی در حالی به استخدام دستگاه قضایی در آمد که هنوز تحصیلات حقوقی خود را به اتمام نرسانده بود و خیلی سریع پله های ترقی را در این قوه پشت سر گذاشت و به پاس توقیف و قلع و قمع گسترده مطبوعات ، به سمت دادستان عمومی و انقلاب تهران گمارده شد. نام سعید مرتضوی بار اول با حکم توقیف روزنامه جامعه و سپس توس و بازداشت ماشالله شمس الواعظین و حمیدرضا جلایی پور و ابراهیم نبوی بر سر زبان ها افتاد. زمانی که عطاالله مهاجرانی ، وزیر ارشاد بود و احمد بورقانی و عیسی سحرخیز، معاونان مطبوعاتی و مطبوعات داخلی این وزارتخانه بودند. مرتضوی ابتدا کوشید با فشار بر بورقانی ، جلوی انتشار روزنامه جامعه را بگیرد اما وقتی با واکنش تند احمد بورقانی مواجه شد، خود رسما اولین حکم توقیف یک روزنامه را صادر کرد.او در ادامه و بعد از سخنرانی آیت الله خامنه ای که گفته بود "اگر با انگشتم اشاره کنم مردم همه شما را برجای خود می نشانند" با توقیف روزنامه توس ، حکم بازداشت شمس الواعظین، جوادی حصار، جلایی پور و ابراهیم نبوی را صادر کرد.مرتضوی که تا آن موقع تقریبا همه چهره های سرشناس روزنامه نگاری ایران را بازداشت و محاکمه کرده بود ، در اردیبهشت 79 با توقیف 18 روزنامه و نشریه در یک روز، رکوردی ننگین از خود بر جای گذاشت. او بعد از سخنان آیت الله خامنه ای که مطبوعات را پایگاه دشمن خوانده بود، دستور توقیف 18 رسانه را به استناد قانون اقدامات تامینی صادر کرد.آن هم در حالیکه قانون اقدامات تامینی در سال 1338 برای برخورد با اراذل و اوباش چاقو کش و ولگرد و مجرمان خطرناک تصویب شده بود.در سال 1382 و همزمان با انتصاب سعید مرتضوی به سمت دادستانی تهران ، عليرضا علوی تبار، نظريه پرداز اصلاح طلب که خود بارها توسط مرتضوی بازجوئی شده است با انتشار خبر انتصاب وی به دادستانی تهران در مقاله ای نوشت: "اين انتصاب خبر تازه ای نيست چون وی پيش از اين نيز مجری فعال تصميم هائی بود که در مراکزی بالاتر اتخاذ می شد."او اعلام کرد: "پی آمد حتمی اين گونه انتصاب ها تشديد چالش بين قوه قضاييه با بخشی از نيروهای اجتماعی و سياسی است." قاتل زهرا کاظمیدر همان موقع زهرا کاظمی روزنامه نگار ایرانی کانادایی به دستور مرتضوی دستگیر شد و سپس در زندان اوین جان سپرد. محسن آرمین نماینده وقت مجلس اصلاحگرای دوره ششم در همان روزها ،بعد از تحقیقات مجلس،انگشت اتهام را به سوی مرتضوی گرفت و صراحتا گفت: قاضی مرتضوی به جای رعایت حریم خبرنگاری، حکم بازداشت وی را صادر می کند. زهرا کاظمی به بازجویان نیروی انتظامی می گوید هنگام بازجویی در دادستانی به ویژه از ناحیه سر مورد ضرب و شتم قرار گرفته است. پنجم تیرماه ساعت 12 شب وی را به بیمارستان منتقل می کنند و ساعت شش صبح روز بعد دچار مرگ مغزی می شود. قاضی مرتضوی پس از درگذشت وی خارج از حیطه مسئولیت و بدون اطلاع به وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی مدیرکل رسانه های خارجی این وزارت را احضار می کند و از وی می خواهد طی مصاحبه ای فوت وی را به علت سکته مغزی اعلام کند وی پس از مصاحبه‌ مديركل مذكور چند بار با خبرگزاری تماس می‌گيرد تا خبر مصاحبه را سريعا مخابره كنند. به گفته خانواده‌ زهرا كاظمی، دادستانی اصرار بر دفن سريع وی داشته است .مهدی کروبی رييس مجلس ششم نیزگفت که بنا به گزارشاتی که از سوی هيات پيگيری به رييس جمهوری ارائه شده است، حتمی بودن ضربه مغزی خانم کاظمی تاييد می شود.همان موقع ژان پیر پرن، نویسنده لوموند نوشت که زهرا کاظمی با ضربات کفش مرتضوی به قتل رسیده است. متهم پرونده فروش سوالات کنکورمرتضوی با این حال در شرایطی به عنوان مدیر نمونه جمهوری اسلامی انتخاب شد که توسط نمایندگان مجلس به دست داشتن در پرونده "فروش سوالات کنکوردانشگاه آزاد در سال۸۲‌" متهم شده بود. علیرضا زاکانی، عضو کمیته تحقیق و تفحص مجلس هفتم، انگشت اتهام را به طرف سعید مرتضوی رئیس دادستان تهران نشانه رفت و اعلام کرد که مرتضوی در این پرونده دست داشته است.پرونده جنجال برانگیزی که عباس پالیزدار در جمع دانشجویان همدانی گشود، با ترفند مرتضوی،گسترده تر شد و چهره‌های تازه‌ای نیز در کنار این پرونده مطرح شدند. سعید مرتضوی که مسئول رسیدگی به پرونده افشاگری‌های عباس پالیزداربود، چند تن نمایندگان مجلس از جمله فاطمه آجرلو حسن کامران و محمد دهقان را برای بازجویی بازداشت کرد. این مساله باعث رودررویی اعضای کمیته تحقیق و تفحص مجلس هفتم با سعید مرتضوی شد. تبعید دخترانبحث تبعید "دختران نامتعارف" از دیگر شاهکارهای سعید مرتضوی است. او در اردیبهشت 86 با اشاره به طرح افزایش امنیت اجتماعی اعلام کرد اگر زنان و دخترانی که "شکل و شمایل غیرمتعارف" در جامعه حاضر می‌شوند، به تذکرات نیروی انتظامی گوش ندهند، دادستانی برای آنها درخواست تبعید خواهد کرد.بورس برای مرتضویهمزمان با این اتفاقات، علی شکوری راد در مصاحبه ای خواستار آن شد که برای سعيد مرتضوی بورسی در نظر گرفته شود "تا در خارج از کشور به تحصيلات بپردازد تا مطبوعات نفسی بکشند". شاید به دنبال همین درخواست بود که مرتضوی تصمیم گرفت برای ادامه تحصیل به کانادا برود. اما این موضوع با واکنش شدید ایرانیان در کانادا که او را به عنوان یکی از دشمنان حقوق بشر معرفی می کردند، روبرو شد. دانشگاههای کانادا نیز با پذیرش وی مخالفت کردند. همین امر باعث شد او تصمیم بگیرد تحصیلاتش را در فرانسه دنبال کند، اما در فرانسه نیز دولت و ایرانیان مقیم فرانسه واکنش شدیدی در این مورد نشان دادند، مرتضوی نیز تحصیلاتش را در ایران ادامه داد. او در دانشگاه آزاد و همزمان با بازداشت گسترده و فله ای معترضان به کودتای انتخاباتی ، مدرک دکترایش را از واحد علوم تحقیقات گرفت؛ او از معدود دانشجویانی است که بارها در دادگاه استادانش را تهدید کرده و یا به زندان انداخته است.حضور در اجلاس ژنو مرتضوی در حالی که برای تحصیل در دانشگاه از سوی دولت های کانادا و فرانسه پذیرفته نشده بود، به عنوان نماینده حقوق بشر ایران به اجلاس ژنو رفت . امری که اعتراض گسترده فعالان حقوق بشری در سطح بین المللی را به دنبال داشت و دولت کانادا اعزام او به شورای حقوق بشر سازمان ملل را بی حرمتی ایران به حقوق بشر خواند.لين طهينی، از سازمان "گزارشگران بدون مرز" که در زمينه حقوق خبرنگاران و روزنامه نگاران فعاليت می کند در همین زمینه به خبرگزاری فرانسه گفت: "حضور او در شورای حقوق بشر واقعا باورنکردنی است. اين توهينی به قربانيان سرکوب در ايران است." جو استورک مدیر بخش خاورمیانه و آفریقای شمالی در دیدبان حقوق بشر نیز اعلام کرد:" اقدام جمهوری اسلامی، تنها به مثابه مهر تاییدی است بر صحت تصمیم اعضای سازمان ملل در عدم پذیرش ایران در این شورا."هادی قائمی نیز اعلام کرد که "این امر نشان میدهد ناقضین حقوق بشر نه تنها مجازات نمی شوند، بلکه ارتقای رتبه می گیرند و به عنوان سخنگوی حکومت در مجامع بین المللی حقوق بشر هم شرکت می کنند."پرونده وبلاگ نویسانپرونده وبلاگ نویسان ، دیگر پرونده سیاه سعید مرتضوی است. او مستقیما در بازجویی و شکنجه های بازداشت شدگان این پرونده دست داشت و در زیر پا گذاشتن قوانین و حقوق متهمان این پرونده تا آنجا پیش رفت که شاهرودی پس از شنیدن آنچه بر سر بازداشت شدگان آمده بود دستور داد پرونده از دست دادستان تهران خارج شود.اما این نهایت کاری بود که شاهرودی انجام داد و بعد ها مشخص شد که رئیس قوه قضائیه توان برکناری مرتضوی را ندارد.همان موقع ابراهیم نبوی ، که خود توسط مرتضوی بازداشت و محاکمه شده بود در نامه ای سرگشاده خطاب به شاهرودی نوشت: آقای مرتضوی چیزی به عنوان آبرو برای قوه قضائیه باقی نگذاشته است، مساله آبروی شخص شماست. و شما هیچ راهی جز برکناری قاضی متخلف ندارید. پرونده خلافکاری های مرتضوی در دادگاه انتظامی قضات موجود است، می خواهید در نامه دیگری شماره کلاسه و جزئیات پرونده را هم برایتان بنویسم، از داستان سوء استفاده جنسی اش از یک متهم قبل از اینکه به تهران بیاید و رفتارهای خلاف قانون وی در توقیف روزنامه ها در اردیبهشت سال 1379 و خلاف او در مورد پرونده نشریه دانستنیها و خانم فرانه بهزادی و خلاف او در برخورد با شخص آقای شمس الواعظین و خلاف او در ماجرای منجر به قتل در پرونده خانم زهرا کاظمی و خلاف های دیگر او همه و همه معلوم است، بگوئید تا پرونده اش را بیاورند و قاضی بی طرفی را مامور کنید تا به ماجرا رسیدگی کند. اگر هم تا قبل از این می خواهید جزئیات خلاف های ایشان را بدانید با آقای سیف زاده وکیل دادگستری تماس بگیرید تا همه چیز برایتان روشن شود. وقایع بعد از کودتای 22 خردادبه این ترتیب بود که انتصاب مرتضوی برای نظارت برپرونده کسانی که در ناآرامی های پس از انتخابات ایران بازداشت شده بودند، نگرانی شدید افکار عمومی و فعالان حقوق بشری را برانگیخت. در همین ارتباط لارنس کانون، وزیر خارجه کانادا اعلام کرد که او "عمیقا نگران" سپرده شدن این مسئولیت به سعید مرتضوی، دادستان عمومی و انقلاب تهران، است. "دیده بان حقوق بشر" نیز با بیان اینکه سعید مرتضوی در گذشته در "شکنجه و گرفتن اعتراف اجباری" زندانیان دست داشته است، اعلام کرد: انتصاب وی نشان می دهد که مقام ها خود را برای طرح اتهامات ساختگی علیه مخالفان آماده می کنند.سارا لی ویتسون مدیر بخش خاور میانه و آفریقای شمالی این گروه گفت: سپردن نقش اصلی در سرکوب (مخالفان) در تهران به سعید مرتضوی باید زنگ خطر را برای همه کسانی که با سابقه او آشنا هستند به صدا در آورد.این پرونده ها تنها گوشه ای از کارنامه سعید مرتضوی در دستگاه قضا است. کارنامه ای سیاه که شکایت بسیاری از فعالان مطبوعاتی ، سیاسی و مدنی را از او در پی داشته اما مصونیت این قاضی هرگز اجازه رسیدگی به این پرونده ها را نداده است. شکوری راد می گوید: قاضی مرتضوی هم اکنون به عنوان یک پدیده در خاطرهء بخصوص دوران اصلاحات این ملت ثبت شده است اما این هنوز پایان کار نیست و او همچنان نقش آفرینی می کند.آیا کسانی که او را در این منصب و مقام حفظ و ابقا کرده اند پاسخگوی حرف و عمل او در دنیا و آخرت خواهند بود؟

samedi 29 août 2009

بستن پنجره
چاپ مطلب
شنبه 7 شهريور 1388
اين پادشاهان بی تاج و تخت، حميد آراد
بازار افطار و افطاری داغ داغ است. آقايان نماينده ها در حال سر کشيدن کاسه های آش، اوضاع وارفته و بی ثبات جامعه را به وزرای فرمايشی دولت يادآور می شوند و طرف مقابل هم در حالی که قاشق های ژله را تند و تند می بلعد، تاکيد می کند که اين شرايط لرزان و بی ثبات، ظرف و پيمانه خودش را می طلبد. پيمانه ای که فقط نزد آنها موجود است و بس.
داستان زد و بندهای پشت پرده دولت و خاصه خرجی هايش برای گرفتن رای اعتماد از نمايندگان، سناريويی تازه نيست. اين عمل هميشه در مواردی که بحث انتخاب و انتخابات در ميان بوده، وجود داشته و حتی به عنوان يک تاکتيک مديريتی، به نوعی موجه نيز تلقی می شده است. نبود روحيه دموکرات در ميان جامعه ايرانی از پايين ترين طبقات اجتماعی تا سطح مديران و مسوولان تراز اول، فاکتوری مشترک است که از باورهای فرهنگی ايرانيان سرچشمه می گيرد. چراکه متاسفانه هرکس خود را بهترين گزينه برای مديريت شرايط موجود می داند. به قول مرحوم کسروی اگر اجرای دموکراسی را در معنای « اجازه طرح عقايد مشترک و رقابت سالم بين آنها» بدانيم، در اين آشفته بازار، باز هم مشکلی از پيش رو برنخواهيم داشت چراکه باورهايی که پشتوانه اين اعتقادات هستند، مسموم می باشند. در اين ميان نکته ای که بيش از هرچيز اهميت دارد، اين است که مديرانی از اين دست که با چنين ترفندی زمام امور را به دست می گيرند (از هر گروه و جناحی که باشند)، خود را در دايره ی امنی محفوظ می يابند که به آنها اجازه می دهد تا چند سال بی کفايتی هايشان را با لجاجت خرج ملت کنند. چون پيش از شروع، لوح تقدير اعمالشان را دريافت داشته اند. وقتی معارفه جای خود را به معامله دهد، آنگاه که مبالغه جای مشاهده را می گيرد و زمانی که مناظره با مجادله عوض می شود، چگونه می توان اميد به بهبود داشت؟ جالب اينکه همين آقايان (و احتمالا از اين پس خانم ها) وقتی پست و ميز خود را پس از سالها بی کفايتی به همانند خود می سپارند، در سوگ تاج و تخت از دست رفته شان فرياد وامصيبتا سر می دهند و بر سر سجاده های چند ساعته شان بر بانيانش لعن و نفرين می فرستند.کاش اين همه عزم و اراده برای در دست گرفتن امور، در نزد اشخاص باکفايت و مدبر بود نه برای منافع خودشان که برای مصالح ملت.
عجايب صنعتی ديدم در اين دشت
که شه خوابيده بود، عيار می گشت
يکی فارغ ز نان و نام بودش
يکی فارغ ز هر دشنام بودش
يکی در دل هوای سروری داشت
يکی در سر خيال هرزگی داشت
شه خفته به خواب، اندر ملايک
عزيز و صاحب هر ملک و مالک
عيار در کمين با ديده ای باز
به قصد تاج شه سر داده آواز
خيال خام شه بردش بدان کار
که شد خادم برای شاه عيار
حميد آراد ۷ شهريور ۱۳۸۸

mercredi 26 août 2009

بستن پنجره
چاپ مطلب
چهارشنبه 4 شهريور 1388
گزارش "موج سبز آزادی" از ارتباط برخی نمايندگان مجلس با شکنجه‌گران
بازجو که بازداشت نمی‌شود!
در حالی که «موج سبز آزادی» پيش از اين از نقش فدايی در شکنجه‌گاه کهريزک پرده برداشته بود، نمايندگان مختلفی در اين روزها به شکلی آشکارتر از گذشته، اين خبر را تاييد می‌کنند و در عين حال از ارتباط دو نماينده ديگر با عوامل جنايت بازداشتگاه‌ها سخن به ميان می‌آورند.
گزارش خبرنگار پارلمانی «موج سبز آزادی» حاکی است يک نماينده مجلس در پاسخ به پرسش خبرنگاران مبنی بر اينکه آيا خبر بازداشت حسين فدايی، از اعضای ارشد فراکسيون اصولگرايان صحت دارد يا خير، با خنده خطاب به آنان گفت: بازجو که بازداشت نمی‌شود!
گفتنی است، پيش از اين يک عضو فراکسيون اکثريت مجلس در گفت‌وگو با خبرنگار «موج سبز آزادی»، حسين فدايی را مسئول مستقيم بازداشتگاه کهريزک اعلام کرده بود.
اين نماينده اصولگرا که نمی خواست نامش فاش شود، تصريح کرده بود که حسين فدايی، نماينده تهران و دبيرکل جمعيت ايثارگران، مسئوليت اين بازداشتگاه را در حوادث پس از انتخابات بر عهده داشته و اين موضوع برای کميته ويژه مجلس ثابت شده است.
به گزارش خبرنگار موج سبز آزادی، برخی نمايندگان نيز معتقدند که سروری و زاکانی دو نماينده ديگر حامی کودتا در مجلس نيز با تيم جنايتکاران در داخل بازداشتگاه ها مرتبط هستند. اين زمزمه‌ها به امری عادی در راهروهای مجلس تبديل شده است.
گفتنی است سروری پيش از راه يافتن به مجلس، فرمانده بسيج پايگاه مقداد و زاکانی نيز فرمانده بسيج دانشجويی بوده است.
در عين حال «موج سبز آزادی» جزئيات جديدی را درباره نقش يک مقام سابق نيروی انتظامی به نام ص. در برقراری بازداشتگاه کهريزک و شکنجه متهمان در آن به دست آورده که به محض کسب اطمينان از صحت آنها، منتشر خواهد کرد.

یک عضو کمیته ویژه مجلس فاش کرد: تجاوز با باتوم و شیشه نوشابه به برخی بازداشت‌شدگان محرز شد

یک عضو کمیته ویژه مجلس فاش کرد: تجاوز با باتوم و شیشه نوشابه به برخی بازداشت‌شدگان محرز شد
پارلمان‌نیوز: یکی از اعضای کمیته ویژه مجلس برای بررسی حوادث پس از انتخابات، تصریح کرد:«تجاوز با باتوم و شیشه نوشابه به برخی از بازداشت‌شدگان حوادث پس از انتخابات برای ما محرز شده است.»
این نماینده مجلس که نخواست نامش فاش شود به خبرنگار پایگاه خبری فراکسیون خط امام مجلس«پارلمان‌نیوز»، گفت:« به برخی از بازداشت‌شدگان حوادث بعد از انتخابات متاسفانه به وسیله باتوم و شیشه نوشابه تجاوز شده و این امر برای برای کمیته ویژه محرز شده است.»
این نماینده تاکید کرد:«اطلاعات و مستندات موثق از تجاوز عوامل بازداشتگاه‌ها به بازداشت‌شدگان نداریم، اما تفاوت چندانی هم در اصل ماجرا نمی‌کند.»
عضو کمیته ویژه مجلس خاطر نشان کرد:«در صورت تکمیل گزارش آن را دراختیار رییس مجلس و بزرگان نظام قرار خواهیم داد

****************************************************************



نوشته شده در تاريخ چهارم شهريور ۱۳۸۸ برابر با بيست و ششم اوت ۲۰۰۹ ، 08:04:39 توسط سربازپارسي
تنها شكنجه اي كه ميتوانست دراراده مردم مبارز كه از جان خود گذشته بودن تاثير گذار باشدهمين عمل زشت واخوندي تجاوز به زن ومرد در بندبود كه با توجه به فرهنگ موجود خيلي ها مرگ را براينكار ترجيح ميدهندواين تجربه سرويسهاي اطلاعاتي غرب از زندانهاي عراق ومنطقه ست كه براي حفظ حكومت اخوندي به انها توصيه شد[گرچه اخوندها قبلا هم ازاين نوع شكنجه ها اعمال ميداشتند] والبته اين مسله زيركانه به وسيله امثال كروبي هاجهت ايجاد وحشت بيشتر در جامعه دررسانه ها مطرح شد گرچه اخوندهاميدانستندبرايشان گران تمام ميشود كه زياد اهميتي هم نداردولي حداقل بدرك واصل شدن انهارا مدتي عقب خواهد انداخت بارديگر حمايت جانانه شرق وغرب را ازاين اشغالها شاهد بوديم

نوشته شده در تاريخ چهارم شهريور ۱۳۸۸ برابر با بيست و ششم اوت ۲۰۰۹ ، 07:40:22 توسط یک ایرانی
نه مردیم و دیدم که مامورین نمایندگان خدا هم با شیشه نوشابه و با باتوم به بندگان خدا تجاوز میکنند.عجب خر تو خری است این حکومت. البته چوت این مامورین دستوراتشان را از نماینده خدا (طبق فتوای آیت الله مصباح یزدی) گرفته اند هیچ جای اعتراضی برای تجاوزشدگان نیست.

نوشته شده در تاريخ چهارم شهريور ۱۳۸۸ برابر با بيست و ششم اوت ۲۰۰۹ ، 07:27:57 توسط وحید
هدف رژیم فقط نابودی مبارزات کنونی، از طریق امیدوار ساختن مردم، به وقوع تغییراتی در سیستم قضایی آن است؛ تا مردم همه اعتراضات را از طریق نامه نگاری و التماس به آنها، " حل " کنند. این نقشه اما هیچ شانسی برای فریب مردم ندارد؛ از آنجاکه مردم به این درک و شرایط رسیده اند، که این رِژیم جانی باید هر چه زودتر سرنگون شود. کار از اعتماد به این رژیم و نامه نگاری گذشته است.

نوشته شده در تاريخ چهارم شهريور ۱۳۸۸ برابر با بيست و ششم اوت ۲۰۰۹ ، 07:19:52 توسط شهروند-اول
اگر از بزرگان نظام منظور, رهبر معظم انقلاب و نايب برحق آقا امام زمان عج ميباشد, كه احتياجى به زحمت شما نيست چون خود ايشان از ريز مسائل هم باخبرند, زيرا كه دستور اباحه به بسيجيان و سربازان گمنام آقا امام زمان خود آقا ولى امر مسلمين جهان صادر فرموده اند !

نوشته شده در تاريخ چهارم شهريور ۱۳۸۸ برابر با بيست و ششم اوت ۲۰۰۹ ، 06:48:43 توسط neda
اين خودش بيانگر جنايات وتجاوزات بيش از حدي بوده كه شامل حال بچه هاي خود آقايان نيز شده وملت ايران كه بيش از سي سال تمام از طرف همين جانوران شكنجه وتجاوز مي شده بايستي تا سرنگوني آنان كوشا باشد٠به اميد آن روز ٠زنده باد آزادي مرگ بر رژيم اسلامي٠درود بر ملت ايران٠

نوشته شده در تاريخ چهارم شهريور ۱۳۸۸ برابر با بيست و ششم اوت ۲۰۰۹ ، 06:43:15 توسط irani
مرگ بر اين رژيم فاسد وقاتل ومتجاوز مرگ بر خامنه اي وقيح پست خون اشام مرگ بر اشغالهاي بسيجي و قاتلان نيروي انتطامي و مرگ بر پاسداران بي شرف٠

نوشته شده در تاريخ چهارم شهريور ۱۳۸۸ برابر با بيست و ششم اوت ۲۰۰۹ ، 06:40:01 توسط علي
پس تكليف رئيس مجلس اسلامي چى ميشه ؟ ؟ رهبر دروغ بگه احمدي نژاد دروغ بگه چرا لاريجاني نه ؟ ؟ خوب اونم با انكار اين موضوع بايد ثابت ميكرد كه جزو نظام تشريف دارند ..........

نوشته شده در تاريخ چهارم شهريور ۱۳۸۸ برابر با بيست و ششم اوت ۲۰۰۹ ، 06:23:15 توسط حمزه
هدف دیگرشان از تائید این خبر این است که بچه های پاسدارو بسیجی و حرب الله و نیروی انتظامی دخول نکرده اند بلکه شیشه نوشابه و باتوم ها شهوتی شده اند و از بچه های 15 . 16 ساله بی سرو صاحب در زندان خوششان امده است و خود به خود وارد جاهای حساس زندانی شده اند بر پدرو مادر دروغگو لعنت که فقط کارتان دروغ گفتن شده است مرگ بر شما جنایتکاران متجاوز و اشغال گر لعنت خدا و بی خدا بر شماها باد

چگونه بازداشتگاه کهریزک تعطیل شد؟

چگونه بازداشتگاه کهریزک تعطیل شد؟
پارلمان‌نیوز: در حالیکه بسیاری از گمانه‌زنی‌ها، علت تعطیلی بازداشتگاه غیرقانونی کهریزک به دستور مقام معظم رهبری را مرگ فرزند دکتر روح‌الامینی می‌دانند که گزارش‌های رسیده حاکی از آن است که برخی موارد دیگر نیز در تعطیلی این بازداشتگاه دخیل بوده است.
به گزارش پایگاه خبری فراکسیون خط امام مجلس«پارلمان‌نیوز»، مرگ فرزند دکتر روح‌الامینی موجب شد تا بسیاری از اصولگرایان از سکوت و انفعال خارج شوند و نسبت به بدرفتاری با بازداشت‌شدگان که پیش از این شخصیت‌های اصلاح‌طلب نسبت به آن هشدار داده بودند اما به دلیل این هشدارها مورد هجمه برخی محافل قرار گرفتند واکنش نشان دهند.
دوستان روح‌الامینی که از چهره‌های علمی و شاخص اصولگرا در بین خواص به شمار می‌رود، بعد از انتشار خبر درگذشت محسن در بازداشتگاه تلاش فراوانی برای یافتن عاملین این جنایت از خود نشان دادند که یکی از ثمرات آن تعطیلی بازداشتگاه کهریزک که گفته می‌شود محسن و چند تن دیگر در آن مکان جان خود را از دست دادند، به دستور صریح و قاطع مقام معظم رهبری بود.
اما این تنها علت تعطیلی این بازداشتگاه نیست، چه آنکه خبر می‌رسد شرح بدون واسطه آنچه بر یکی از فعالان رسانه‌ای در کهریزک گذشت، برای یکی از مقامات عالی رتبه نظام در تعطیلی این بازداشتگاه نقش مهمی داشته است.
این فعال رسانه‌ای که در جریان بازداشت‌های بعد از انتخابات دستگیر شد، بعد از حدود دو هفته با اطلاع یافتن اعضای دفتر این مقام عالی‌تبه نظام به دلیل رابطه چندین ساله او با آنها آزاد شد.
هنگامی که این فعال رسانه‌ای به نزد این مقام عالی رتبه نظام می‌رود و دعوت به نشستن می‌شود، او می‌گوید نمی‌تواند و هنگامی که دلیل عدم توانایی برای نشستن جویا می‌شود، او به شرح تجاوز مکرر به خود توسط باتوم می‌پردازد.
بعد از این سخنان این مقام عالی رتبه نظام به شدت ناراحت می‌شوند.
با گذشت دو روز از روایت این واقعه و جمع‌آوری مستندات دیگری مبنی بر انجام اعمال غیرقانونی و ضد انسانی در بازداشتگاه کهریزک، دستور تعطیلی این بازداشتگاه متعلق به نیروی انتظامی صادر می‌شود.
[تاريخ مطلب: چهارم شهريور ۱۳۸۸ برابر با بيست و ششم اوت ۲۰۰۹]



*********************************************************************



نوشته شده در تاريخ چهارم شهريور ۱۳۸۸ برابر با بيست و ششم اوت ۲۰۰۹ ، 07:52:23 توسط رنگین کمان 1
من ایرانم عزیز. متاسفانه من پیام شما را دیر خواندم. من با شما هیج اختلافی ندارم اما من واقعّیت گروهها مد نظرم بود. من میدانم که آنها یا فدایی فدایی میکنند یا مجاهد مجاهد. یا فالانژ کمونیست کارگری هستند و یا سلطنت طلبانی که هنوز که هنوزه دنبال پرچم شیر و خورشید هستند و بین تظاهر کنندگان تفرقه میاندازنند. من از اید ه آلهای خود نمی گویم, من از واقعیت تلخ گروهها میگویم. یکی یک جا باید شروع کنه, وگرنه این رژیم که من میشناسم همه کسانی را که حتی از خیابانی که قیام شده گذشته باشه, به کشتارگاه میکشونه. بعد مردم را همواره در وحشت و ترس نگه میداره.

نوشته شده در تاريخ چهارم شهريور ۱۳۸۸ برابر با بيست و ششم اوت ۲۰۰۹ ، 07:18:36 توسط kia
علي جان دقيقا درست مي فرماييد

نوشته شده در تاريخ چهارم شهريور ۱۳۸۸ برابر با بيست و ششم اوت ۲۰۰۹ ، 06:25:36 توسط علي
يعني به اين نتيجه خواهيم رسيد كه براي تعطيل شدن همه بازداشتگاه ها بايد در هركدام از اين زندانها يكي از آشنايان و وابستگان يك مقام عالي رتبه نظام مورد تجاوز واقع شود تا رهبر !!! دستور بفرمايند كه آنجا را تعطيل كنند جلل الخالق .............

نوشته شده در تاريخ چهارم شهريور ۱۳۸۸ برابر با بيست و ششم اوت ۲۰۰۹ ، 06:21:40 توسط daneshjoo
ما به اين نتيجه مي رسيم تا افراد جاني به بچه هاي خودشان تجاوز نكردن كر ولال هستند وهمينكه اين تجاوزات به حريم خانواده آقايان رسيد تازه به خود حركتي مي دهند٠

نوشته شده در تاريخ چهارم شهريور ۱۳۸۸ برابر با بيست و ششم اوت ۲۰۰۹ ، 06:16:23 توسط سپهر
این مقام عای رتبه باید خود جنتی باشد چون پسر خواهر جنتی را هم به کهریزک برده بودند

dimanche 23 août 2009

گزارشی از بازداشتگاه مخوف آگاهی شاهپور

فعالین حقوق بشر و دمکراسی در ایران :
گزارشی را که درزیر می خوانید بخشی از شکنجه های قرون وسطائی که در بازداشتگاه آگاهی شاهپور علیه زندانیان بی دفاع صورت می گیرد.
1.0- موقعیت داخلی بازداشتگاه اداره دوازدهم آگاهی شاهپور:
بازداشتگاه اداره داوزدهم ؛ از بازداشتگاههای مخوف تهران می باشد که زندانیان بی دفاع تحت شکنجه های قرون وسطائی قرار میدهند.
این بازداشتگاه از یک راهروی اصلی طویلی که در حدود 50 متر طول دارد تشکیل شده است. در وسط این روهری، راهروی دیگری وجود دارد که در سمت چپ آن قرار دارد و طول آن در حدود 20 متر می باشد. در این راهرو 10 سلول وجود دارد که هر سلول آن 10 متر مربع مساحت دارد.5 سلول در سمت راست راهرو و 5 سلول دیگر در سمت چپ راهر قرار دارد.سلولها مقابل هم قرار گرفته اند . به هر کدام از سلولها بند گفته می شود و به ترتیب از بند1 تا بند 10 تشکیل شده اند.به این مجموعه سلولها قسمت عمومی بازداشتگاه گفته می شود و تعداد زندانیان که در هر سلول آن نگهداری می شوند گاها تا 9 نفر می رسید.
1.1- سلولهای انفرادی مخفی بازداشتگاه آگاهی شاپور :
در انتهای راهروی اصلی سرویسهای بهداشتی قرار دارند و نرسیده به دستشوئی در سمت چپ آن 2 سلول بنام قرنطینه است که محل نگهداری کودکان دستگیر شده می باشند.اکثر کودکان بازداشتی علاوه بر شکنجه های جسمی مورد تجاوز جنسی و سایر اذیت و آزارهای قرار می گرفتند
1.2- سلولهای انفرادی مخفی بازداشتگاه آگاهی شاپور :
راهروی اصلی به سرویسهای بهداشتی منتهی می شود. هنگام ورود به سرویسهای بهداشتی در سمت راست آن توالتها قرار دارند و در سمت چپ آن روشوئیها هستند . در کنار این روشوئیها یک دربی وجود دارد که مورد جلب توجه نمی شود. از این درب وارد سالن کوچک دیگری می شوید که در آن 2 در وجود دارد دربی که در روبرو قرار گرفته است درب ورودی قسمت مخفی بازداشتگاه است. چند پله به بالا می خورد و به واردی آن می رسیم.در این بازداشتگاه 7 سلول انفرادی وجود دارد که در کنار هم قرار دارند. در انتهای سری سلولها اتاق پاسداربندها هم قرار دارد.
ورود به این محل فقط با هماهنگی صورت می گیرد و بدون تماس تلفنی و هماهنگی قبلی به هیچ وجه امکان رود به اینجا نیست .
1.3- شرایط درونی سلولهای انفرادی مخفی بازداشتگاه :
1- کف سلول از موکت پوشیده شده که بسیار کثیف می باشد بر روی آن مدفوع، خون و تهوع زندانیان وجود دارد بطوریکه پاسداربندها هنگامی که قصد ورود به این سلولها دارند با ماسک و دستکش وارد می شوند.
2- سلولها فاقد پنجره می باشند و دربهای آن طوری ساخته شده است که کیپ هستند و هوا را به سختی عبور میدهند.
3-یکی از سلولها که دارای شرایط بسیار سختی دارد و درجه حرارت آن چند درجه از دیگر سلولها بیشتر می باشد و معمولا کسانی را که قصد قتل آنها را دارند در آنجا نگهداری می کنند.امیر توکلی برزجانی در همین سلول به قتل رسید.
4- علیرغم اینکه به آنها سلول انفرادی گفته می شد ولی 2 الی 4 نفر در آن نگهداری می کنند.
1.4- قتل زندانیان در زیر شکنجه:
تعداد زیادی از زندانیان در زیر شکنجه های قرون وسطائی مامورین ولی فقیه در آگاهی شاپور به قتل رسیده اند که به خاطر تهدید ات و ترس، خانواده های آنها حاضر به صحبت کردن در این مورد نیستند. یکی از تعداد زیادی که در این شکنجه گاه به قتل رسیدند. حسین(امیر) توکلی برازجانی 33 ساله می باشد .خانواده وی تحت فشار هستند و تا به حال امکان شکایت کردن و احقاق حقوق خود را نیافته اند.
1.5- شکنجه هایی که علیه زندانیان اعمال می شود:
1- با انبر دست پوست و نقاط حساس بدن را فشار دادن و زخمی کردن 2- فشردن ناخن های پا با انبردست 3- به مدت طولانی با باطوم و سایر اشیا زندانی را مورد شکنجه قرار دادن 3- از پشت دست بند و پابند زدن و مدت ها در این حالت رها کردن گاها تا یک ماه زندانی به این حالت نگه داشته می شود
4- منگنه کردن نقاط حساس بدن 5-جوجه کباب کردن 6- آویزان کردن به مدت طولانی تا زمانی که زندانی بیهوش شود 7- ندادن آب نوشیدنی به زندانی در گرمای مردادماه به مدت طولانی
8- زندانی در طی روز 2 بار هنگام رفتن به سرویسهای بهداشتی حق نوشیدن آب دارند در حالی که کیسه بر سر اوکشیده است و حق برداشتن کیسه را هم ندارند 9- در طی ۲۴ ساعت زندانی فقط ۲ بار حق استفاده از سرویسهای بهداشتی دارد آن هم در عرض 2 دقیقه اگر طولانی تر شود با باتون زندانی را مورد شکنجه قرار می دهند.
10- وادار کردن زندانی به خوردن مدفوعش و غذای بالا آورده
11- تجاوز جنسی به زندانیان و استعمال باتون و شکنجه های جنسی دیگر با دست پاره کردن، این عمل ضد بشری توسط فردی بنام حاج رفیعی صورت می گیرد.
12- زندانی تا یک ماه از استحمام محروم است
13- به زندانیان 2 بار در روز غذا داده می شد. غذای آنها مقدار بسیار کمی نان و سیب زمینی است. زمانهای جیره غذایی آنها ساعت 16:00 بعد ظهر و ساعت 21:00 شب می باشد.
و شکنجه های دیگر
1.6- اسامی تعدادی از شکنجه گران در آگاهی شاپور
سرهنگ مرتضی رستمی نیا رئیس قبلی بازداشتگاه، سرهنگ کرمی، سرهنگ مدحی و افراد تحت فرمان آنها می باشند. پاسدارانی که در سلولهای مخفی زندانیان را شکنجه می کنند با شماره همدیگر را صدا زده می زنند
1.7- بازداشت شدگان قیام
در جریان اعتراضات اخیر مردم ایران تعداد زیادی از جوانان دستگیر شدند و به این بازداشتگاه منتقل شدند و برای چند روز تحت شکنجه های قرون وسطائی قرار گرفتند.
گزارشاتی حاکی از آن است که در حدود 65 نفر از زندانیان زندان کهریزک به آگاهی شاپور انتقال داده شدند.
بازداشتگاه آگاهی شاپور زیر نظر نیروی انتظامی اداره می شود که تحت امر ولی فقیه علی خامنه ای می باشد و به اعتقاد او در آنجا با شکنجه های ضد بشری اعمال شده استانداردها ولی فقیه رعایت می شود و همچنان به قتل وشکنجه و تجاوز جنسی زندانیان بی دفاع ادامه میدهند.
لازم به یادآوری است کسانی که گزارشات فوق را ارسال کرده اند حاضرند در هر دادگاهی که امنیت جانی آنها را تامین کنند شرکت نمایند و از آنچه که بر آنها روا داشته شده و مشاهدات خود را بیان کنند.
فعالین حقوق بشر و دمکراسی در ایران، جنایتهای علیه بشریت که در فوق توسط قربانیان اظهار شده را محکوم می کند. و از دبیر کل وکمیسر عالی حقوق بشر سازمان ملل متحد خواستار ارجاع پرونده نقض حقوق بشر این رژیم به شورای امنیت سازمان ملل است.
پسر ایرانی از تجاوز به خودش می‌گوید
هما همایون برگردان: داریوش رجبیان
روزنامه تایمز چاپ لندن در شماره روز شنبه خود مطلبی منتشر کرده است که حاکی از گرفتاری‌های یک نوجوان در زندان‌های ایران است. مطلب زیر متن کامل آن گزارش است:
پسر ۱۵ ساله‌ای در یک خانه امن در مرکز ایران با پیکر و روان شکسته، نشسته و گریه می‌کند. رضا بیرون نمی‌رود و از تنهایی می‌ترسد. می‌گوید که می‌خواهد به زندگی‌اش پایان دهد و درک دلیل این تمایلش مشکل نیست:
او تنها به خاطر این که مچ‌بند سبز مخالفان دولت ایران را در دست داشته، به مدت ۲۰ روز در بند بوده و مکرراً مورد ضرب و جرح و تجاوز قرار گرفته است. آزار جنسی‌ای که رضا متحمل شده، به شکنجه‌های زندان ابوغریب می‌ماند؛ همان شکنجه‌هایی که مقامات ایرانی به خاطر آن دولت آمریکا را تقبیح کرده بودند.
رضا در گفت و گو با روزنامه تایمز لندن، آن روزهای سخت را به یاد آورد و گفت: «زندگی من به سر رسیده. فکر نمی‌کنم که روزی بتوانم از این حالت رها شوم.»
رضا به شرطی موافقت کرد با تایمز گفت و گو کند که هویتش آشکار نشود. پزشک معالج وی با تقبل خطری که خود او را تهدید می‌کند، تایید کرد، رضا تمایل به خودکشی دارد و پیکرش پر از زخم‌هایی است که با جزئیات داستان او هم‌خوانی دارد. خانواده رضا نومیدانه می‌کوشند هر چه زودتر ایران را ترک کنند.
رضا از شواهد زنده اتهاماتی است که اخیراً مهدی کروبی، یکی از رهبران مخالفان مطرح کرده است. وی مقامات زندان‌های ایران را به تجاوز مستمر زندانیان مرد و زن برای شکستن اراده آن‌ها متهم می‌کند. رژیم به نوبه خود می‌گوید که آقای کروبی با دروغ پراکنی به دشمنان ایران کمک می‌کند و تهدید کرده است که او را بازداشت خواهد کرد.
برخورد با این پسربچه، گویای این حقیقت است که یک رژیم مدعی دفاع از ارزش‌های اسلامی، برای سرکوب میلیون‌ها تن از شهروندانش که انتخاب دوباره محمود احمدی‌نژاد به مقام ریاست جمهوری را تقلبی می‌دانند، از هیچ تلاشی فروگذار نخواهد کرد.
گرفتاری‌های رضا در اواسط ماه ژوئیه، زمانی آغاز شد که او را همراه با ۴۰ نوجوان دیگر در جریان تظاهرات اعتراضی در یکی از شهرهای بزرگ ایران بازداشت کردند. بیشتر این نوجوانان واجد شرایط رأی نبودند.
آن‌ها را به جایی بردند که به باور رضا، یک پایگاه بسیج بود. چشمانشان را بستند، لباس رو را از تنشان درآوردند، با کابل شلاقشان زدند و بعدا در یک کانتینر فولادی محبوسشان کردند.
در همان شب نخست سه مرد لباس شخصی که خود را زندانی وانمود می‌کردند، رضا را در برابر چشم همراهانش به زمین انداختند. در حالی که یکی از مردان سر او را به زیر فشار می‌داد، دومی بر پشتش سوار شد و سومی روی بدن رضا ادرار کرد و به او تجاوز نمود.
رضا می‌گوید: «آن‌ها به ما گفتند که این کار را در راه خدا می‌کنند و این که با چه خیالی ما به خودمان حق داده بودیم علیه دولت اعتراض کنیم.» آن سه مرد به دیگر بچه‌ها هشدار دادند که اگر فردای آن روز با بازپرسان همکاری نکنند، همین بلا به سر آن‌ها هم خواهد آمد.
پس از آن رضا را بیرون کانتینر بردند و به یک میله فلزی بستند و تا صبح رهایش کردند.
صبح یکی از آن مردها آمد و از رضا پرسید که آیا از اتفاق شب گذشته درس گرفته یا نه.
«من خشمگین بودم. به صورت آن مرد تف کردم و فحشش دادم. او با آرنج و کف دستش یکی دو بار به صورتم زد.»
۲۰ دقیقه بعد، همان مرد با یک کیسه پر از مدفوع دوباره برگشت و آن کیسه را روی صورت رضا سابید و تهدید کرد که به خوردن مدفوع وادارش خواهد کرد.
بعدتر رضا را به اتاق بازپرسی بردند. او به بازپرسش ماجرای تجاوز را تعریف کرد. اکنون رضا معتقد است که تعریف آن ماجرا کار اشتباهی بود. «بازپرس خوش‌برخورد بود؛ اما چشم‌های من بسته بود. او گفت که قضیه را پیگیری خواهد کرد و من امیدوار شدم.»
به جای پیگیری، بازپرس دستور داد که دست و پای رضا را ببندند تا بار دیگر به او تجاوز شود. «این بار خود من این کار را می‌کنم تا بفهمی که این داستان‌ها را نباید جای دیگر بگویی. این کار حقت است. به شما‌ها باید تا دم مرگتان تجاوز کرد.»
بار دیگر او مورد تجاوز وحشیانه واقع شد. برای سه روز او در یک سلول انفرادی محبوس بود.
سپس مجبورش کردند زیر «اعتراف»ی امضا کند. در «نامه اعتراف» آمده بود که خارجی‌ها از او و دوستانش خواسته بودند که بانک‌ها و ساختان رسانه‌های دولتی را به آتش بکشند. از او خواستند که یک دوست ۱۶ ساله‌اش را به عنوان سرکرده گروه معرفی کند. آن دوستش را به حدی لت و پار کرده بودند که در بیمارستان بستری بود.
«من سخت می‌لرزیدم، به حدی که نمی‌شنیدم به من چه می‌گفتند. بدون این که نامه را خوانده باشم، زیر آن امضا کردم. ترسم این بود که آن‌ها دوباره به من تجاوز خواهند کرد.»
روز بعدی رضا و دیگر بازداشتیان را به یک بازداشتگاه پلیس منتقل کردند و رضا یک هفته دیگر آن‌جا ماند.
در نیمه شب روز سوم افسران پلیس وارد سلول شدند، چشمانش را بستند و او را به دستشویی بردند و در آنجا بار دیگر به او تجاوز کردند.
«دستان من به لرزه افتاده بود و پاهایم لق شده بود. نمی‌توانستم سر پا بایستم. افتادم و سرم را سخت به کف کوبیدم تا بمیرم. جیغ و فریاد می‌زدم و از آن‌ها می‌خواستم که من را بکشند. دیگر تحملش را نداشتم و از خودم متنفر بودم.» رضا می‌گوید و اشک می‌ریزد.
فردای آن روز یک فرمانده پلیس او را فرا خواند و پرسید که چرا شب گذشته آن همه فریاد می‌زد. بعد از این که او دلیل فریادش را توضیح داد، فرمانده از او پرسید که چه کسی به او تجاوز کرده است؟ پسربچه گفت که با چشمان بسته نمی‌توانست متجاوزانش را ببیند.
فرمانده او را کتک زد و به دروغ‌گویی متهمش کرد و رضا را واداشت که زیر یک نامه دیگر امضا کند. در آن نامه، رضا اعتراف می‌کرد که علیه نیروهای امنیتی اتهامات بی‌پایه‌ای را مطرح کرده است.
اما این پایان مصیبت‌های رضا نبود. او را همراه با حدود ۱۳۰ زندانی دیگر به محوطه دادگاه انقلاب شهر بردند. قاضی اعلام کرد که مخالفان سرسخت انقلاب اسلامی را به دار خواهد آویخت.
وی نام ۱۰ نوجوان را برخواند که رضا هم در آن میان بود. پیام قاضی روشن بود: اگر بچه‌ها بار دیگر دم از تجاوز بزنند، اعدام خواهند شد.
قاضی آن‌ها را به زندان مرکزی شهر فرستاد. به رضا دستبند زدند و برای ۱۰ روز با شش پسر دیگر در یک سلول کوچک نگه داشتند. شامگاهان افسران بچه‌ها را کتک می‌زدند و با تمسخر می‌گفتند: «شما می‌خواهید انقلاب کنید؟»
در مواردی ارشدترین افسران، سه تن از بچه‌ها را با خود می‌برد. رضا می‌گوید: «وقتی بچه‌ها به سلول برگشتند، خیلی آرام و ناراحت بودند.»
وقتی نوبت به رضا رسید، او و دو بچه دیگر را به یک اتاق کوچک بردند و دستور دادند لباسشان را در بیارند و با هم عمل جنسی انجام دهند. «او به ما گفت که از این طریق ما به تزکیه نفس خواهیم رسید و دیگر یارای نگاه کردن به چشم همدیگر را نخواهیم داشت. می‌گفت این کار ما را آرام خواهد کرد.»
پس از ۲۰ روز سرانجام خانواده رضا موفق شدند با پرداخت وثیقه‌ای ۴۵ هزار پوندی (۷۵ میلیون تومانی) او را از زندان در بیاورند. قبل از آزادی به رضا بار دیگر هشدار دادند که درباره اتفاقاتی که برایش افتاده، به کسی چیزی نگوید.
برادر رضا می‌گوید: «یک دوست من که نگهبان زندان رضا بود، به من گفت که او بیمار شده. شبی که آزادش کردند، بی‌اختیار گریه می‌کرد. بعدا همه ماجرا را برای مادرم تعریف کرد.»
خانواده رضا یک پزشک را متقاعد کردند که علی‌رغم خطری که متوجهش خواهد شد، او را معالجه کند. پزشک زخم‌های سطح بدن رضا را درمان کرده و به او آنتی‌بیوتیک و دارو داده، ولی نمی‌تواند معاینه داخلی انجام دهد.
رضا عمیقاً ضربه خورده؛ از احتمال بازگشت به زندان وحشت دارد و شب‌ها بی‌خوابی می‌کشد.
پزشک او به روزنامه تایمز گفت که دیگر بازداشتیان هم همین سرنوشت را داشته‌اند: «ما در بیمارستان موارد مشابه زیادی داریم؛ ولی نمی‌توانیم آن موارد را گزارش کنیم. آن‌ها به ما اجازه نمی‌دهند که برایشان پرونده باز کنیم و جزئیاتی را روی کاغذ آوریم.»
دریوری دایک، پژوهشگر سازمان عفو بین‌الملل در امور ایران می‌گوید که داستان رضا با دیگر گزارش‌هایی که این سازمان دریافت کرده است، هم‌خوانی دارد؛ گزارش‌هایی که حاکی از پایمال کردن شرف و ناموس انسانی، آزار بی‌قید و بند و بدون رجوع به دادگاه و حتی هم‌دستی مقامات قضایی در تجاوز به زندانیان و نادیده گرفتن حق ابتدایی دسترسی به مراقبت پزشکی است.
رضا لااقل از این مصیبت زنده بیرون آمد تا داستانش را برای جهانیان تعریف کند. اما دوست ۱۶ ساله‌اش که او مجبور بود به عنوان رهبر گروهشان معرفی کند، از شدت زخم‌هایی که برداشته بود، در بیمارستان جان داد.
هویت افرادی که در مقاله ذکرشان رفته، محفوظ
آخرین اخبار از وضعیت علی وحید روزنامه نگار و خبرنگار مخالف : خروج مخفيانه از ايران
علی وحید خبرنگار و سردبیر در نشریات
ندای قومس- وهومن- پیام آزادی- صبح امروز- مشارکت- ورزش واندیشه- 90ورزشی- نگاه اول- تدبیروزندگی- سینمای امروز- فیلم و هنر- هنرهفته- خانم خانما- آفتاب ورزشی- 20ساله ها- برنا- میثاق نور- دورنما- گلبانگ آزادی- خاطره- دنیا- پهلوان- سردار ایران- آوای ورزش- چهل کلید- سپیدار و …از سال 1370 کارمطبوعاتیم را آغاز کردم، درسال 1375 در فضای سیاسی آن زمان با گروهی از دوستان خبرنگار مشغول به فعالیت بودیم که با نشریه وهومن، روزبه فراهانی پور و حزب مرزپرگهرآشنا شدم و شروع به فعالیت در نشریه وهومن و همزمان نشریه ندای قومس با هدف شناساندن و قدردانی از چهره های ملی و با ارزشی که در طول تاریخ ایران از کوروش تا روزنامه نگاران و فعالانی که جان خود را برای آزادی و سربلندی ایران دادند نمودیم.نشریات ما ( وهومن به سردبیری روزبه فراهانی پور و ندای قومس به سردبیری من) با همکاری همدیگر منتشر می شد که همزمان با اتفاقات کوی دانشگاه و 18تیر، ماموران وزارت اطلاعات با ما درگیرشدند و ماجرای زندان وجلوگیری از فعالیت های گروه ما انجام شد و مرتبا به وزارت اطلاعات و دادگاه های مختلف احضار می شدیم و…ریاست حزب مرزپرگهر روزبه فراهانی پور دوست عزیزم به علت فشارهای زیاد و تهدید به مرگ واعدام مجبور یه ترک وطن شد تا فعالیت های حزب را درخارج از کشورانجام دهد و موفق شد با راه اندازی شبکه ای موفق در آمریکا و تقویت حزب در ایران به پایداری ادامه دهد.(پاینده ایران)در آن زمان من مدتی به اجبار مخفی شدم و بعد از آن فعالیت های سیاسی خود را مدتی متوقف کردم و به علت تهدیدهایی که می شدم و فشارهای خانواده ام مبنی بر پرهیز از کار خبرنگاری تا سال 1380 کمی از مطبوعات فاصله گرفتم(با احضار پدرم به دادگاه روحانیت وی نشریه ندای قومس را از من گرفت و متاسفانه به جدایی من از خانواده انجامید) و شروع به انتشار چند مجله و روزنامه ورزشی و سینمایی کردم اما از آن جاکه هنوز در زیر ذره بین ماموران اطلاعاتی بودم مشکلات بعدی ظهور کرد.درابتدا چندین بار طی سالهای 1381 تا 1384 به دادگاههای مختلف احضارشدم و تذکراتی مبنی بر این که شما نباید فعالیت مطبوعاتی انجام دهی و … به من اخطارشد وهمزمان به دیگر همکاران و مدیران مسول اخطار شد که اگربا وی همکاری داشته باشید نشریات شما لغو امتیاز می شود و نشریات ندای قومس، خاطره، فیلم و هنر، گلبانگ آزادی، دورنما، خانم خانما که سردبیرومدیراجرایی همه آنها خودم بودم لغو امتیازشد ولی من دوباره با یک نشریه جدید شروع می کردم تا این که در سال روز دهم دیماه 1384 ساعت 11 صبح ناگهان 5 نفر با لباس های شخصی به داخل دفترم ریختند.روز دهم دیماه 1384 ساعت 11 صبح ناگهان 5 نفر با لباس های شخصی به داخل دفترمجله ریختند و با دوربین فیلم برداری، اسلحه و بیسیم شروع کردند به این که مردها و خانم ها را دریک اطاق کردند ، تلفن ها و کامپیوترها را از برق کشیدند ، موبایل ها را جمع کردند و از همه فیلم گرفتند، در آن زمان حدود 40 خبرنگار و کارمند با من همکاری و در دفتر حضور داشتند . کیف همه را گشتند کارت های شناسایی همه را جمع کردند و تمامی کتاب ها، مجلات، کاغذها، کامپیوترها اسناد دفتر و حتی کاغذهای سطل آشغال را جمع کردند و در کیسه هایی که آورده بودند ریختند و هرچه از آنها درخواست کردم حکم ورود به دفتر را نشان بدهند اصلا حرف نمی زدند و در آخر من را به همراه خود به محلی ناشناس بردند و بعد از 3 روز من را ساعت 8 صبح به دادگاه کارکنان دولت میدان ارک شعبه ششم بردند در آنجا دیدم 2 نفر از آن افراد آمدند و پیش قاضی اسلامی رفتیم. قاضی اسلامی گفت: این آقایون از وزارت اطلاعات هستند و با حکم من وارد دفتر شما شدند و شما از الان در اختیار آنها هستید و اگر همکاری کنید به نفع شماست.(بعدا از طریق آشنایانی که داشتم فهمیدم برنامه خاصی برای من داشتند ولی چون من در جامعه مطبوعاتی وجهه خوبی داشتم وبا خبرنگارهای زیادی رابطه داشتم ترسیدند مساله برایشان انعکاس خبری بدی پیدا کند پس مساله را به نوعی قانونی جلوه دادند). ماموران وزارت اطلاعات گفتند فردا ساعت 9 صبح به خیابان خواجه عبداله وزارت اطلاعات بیا. گفتم بگم با چه کسی کاردارم، گفتند اسمت را بگویی کافی است.صبح به آن جا رفتم و وقتی اسمم را گفتم در را که با دوربین کنترل می شد بازکردند و داخل یک سالن کوچک شدم، یک گیت ظاهرا خراب هم بود و فقط یک نگهبان لباس شخصی آنجا بود که من را به اطاقی 2در 2 متری راهنمایی کرد، سقف اطاق میله هایی بود که به آنها پروژگتور و لامپ های هالوژن بود و یک صندلی امتحانی مدرسه، یک میز کوچک و دو صندلی بود. حدود یک ساعت در آن اطاق بودم که آن دو مامور آمدند وشروع به بازجویی کردند و از نحوه کار من پرسیدند و من هرچه می پرسیدم جرم من چیست؟ جواب نمی دادند و موقع اذان ظهر یک تعهد ازمن گرفتند که از مکان و افرادی که بازجویی می کنند نباید هیچ کجا حرفی بزنی.این بازجویی ها حدود 2ماه هر روز طبق روز اول انجام می شد و هر روز از یک روش استفاده می کردند و به طور خیلی ماهرانه به اعصاب من بازی می کردند و راجع به مسائلی چون ارتباط با عناصر خارجی و ضدانقلاب مانند علیرضا نوری زاده، روزبه فراهانی پور، اردشیرزارع زاده، شبکه صدای آمریکا و … فعالیت های ضدانقلابی وتلاش برای براندازی حکومت اسلامی، چاپ و انتشار شب نامه های حزب مرزپرگهر، داشتن سوابق همکاری با روزنامه ها و سایت های ضد انقلاب، ارتباط با افرادی در وزارت ارشاد جهت استفاده از فرصت های مالی و عدم گزارش محتوای نشریات، یکی از عناصر اصلی تهاجم فرهنگی از طریق چاپ مطالب موهون، سینمای هالیوود و بالیوود، معرفی الگوهای غربی و ستاره کردن افرادی چون محمدرضاگلزار، هدیه تهرانی، شادمهرعقیلی و … معرفی و مصاحبه با خوانندگان موسیقی پاپ، دریافت پول از آمریکایی ها در قبال انتشار مجلات، سیاه نمایی جامعه و انقلاب اسلامی در سرمقالات و یادداشت ها، سواستفاده از نام و موقعیت پدرم(آیت اله وحید)، اهانت به مقامات رژیم از جمله هاشمی رفسنجانی و سیدعلی خامنه ای، اجاره نشریات و جذب خبرنگارهای ضدانقلاب و… و هر از گاهی به مسائل اخلاقی روی می آوردند و تهمت هایی بی شرمانه و نادرست از ارتباط با آدمهایی با مشکلات اخلاقی می زدند و یا جعل کارت های شناسایی یا قاچاق فیلم های غیرمجاز را به من نسبت می دادند و با روح و روان من بازی می کردند و می گفتند اگر همکاری نکنی این مسائل را افشا می کنیم.در رابطه با هر موضوع هر روز سوال و جواب می کردند و من می نوشتم و روز بعد می آمدند آنها را پاره می کردند و می گفتند تو دیروز دروغ گفتی و امروز درست پاسخ بده وگرنه به سراغ مسائل اخلاقی شما می رویم و … تمامی شنود های تلفنی دفتر، موبایل و منزل من را هم داشتند و بصورت تایپ شده در 2 پوشه بزرگ بود و مطالب مهم را با علامت مشخص کرده بودند و …خلاصه کارم به جایی رسیده بود که از لحاظ روانی در شرایط بحرانی قرار گرفته بودم و تصمیم گرفتم نزد قاضی اسلامی بروم و رفتم و از وی خواستم که یا مرا به زندان بفرستند یا آزادم کنند. اسلامی گفت: از دست من کاری برنمی آید من فقط حکم دادم شما در اختیار آنها هستید.روز بعد که به محل بازجویی رفتم آن ها گفتند: چرا به آنجا رفتی و من گفتم دیگر قادر به ادامه بازجویی نیستم و گفتند برو. و از آن روز به بعد هر هفته یا دو هفته یکبار مرا احضار می کردند و دوباره سوالاتی می کردند… این برنامه تا یک سال ادامه داشت تا اینکه در تاریخ 17/10/85 پدرم را به دادگاه احضار کردند و با وثیقه او موقتا از دست وزارت اطلاعات آزاد شدم.بعد از آزادی با وثیقه کم کم فعالیت های مطبوعاتی خود را شدت بیشری بخشیدم و نشریه برنا را در امارات منتشر کردم و سعی کردم در ایران کمتر از نام خودم استفاده کنم ولی تقریبا از اواخر تابستان 86 وزارت اطلاعات شروع به احضار مدیران مسوول نشریات کرد و به طور مستقیم و با تهدید و ارعاب به آنها دستور دادند که حق همکاری با من را ندارند و آنها هم تا حد زیادی از همکاری با من امتناع کردند. ولی آنها دست از کار نشستند و جلوی سهمیه های کاغذ و … که ارشاد می داد را گرفتند(البته این کار را خود وزارت ارشاد 3 سال بود که انجام می داد و هیچ حمایتی از نشریاتی که نام من در آن بود نمی کرد) حساب های مالی من را هم که مسدود کرده بودند به خیال اینکه من از آمریکاییها پول می گیرم. قدم بعدی آنها جلوگیری چاپ مجلات بود که به چاپخانه ها اعلام کردند با من همکاری نکنند. تا اینکه یک روز که از سر کار به منزل می رفتم جلوی دفتر که در ابتدای اتوبان مدرس بود یک پژو ایستاد من به خیال اینکه تاکسی است سوار شدم 2نفر جلو بودند و یک نفر عقب، کمی جلوتر که رفتیم یکی از آنها پیاده شد و ناگهان آمد عقب و دست خود را روی سر من گذاشت و محکم سرم را به طرف پایین فشار داد و آن یکی هم کمکش کرد و من هرچه تلاش کردم موفق نشدم به من با دشنام گفتند حرف نزن سرت را پایین نگه دار و چشمان من را با یک چشم بند بستند. بعد حدود نیم ساعت داخل پارکینگ یک آپارتمان ظاهرا بزرگ شدند و 2 یا 3 طبقه پایین رفتند، من را پیاده کردند و دستم را با تسمه های پلاستیکی بستند و داخل یک اطاق بردند، مدتی که نمی دانم چقدر بود من را آنجا تنها گداشتند. بعد یک نفر آمد و بعداز چند دقیقه سکوت شروع کرد به صحبت و گفت: انگار شما چیزی حالیت نمی شه و داری رو پوست خربزه قدم می زنی و تهدید که تو با زندگی و جان خودت داری بازی می کنی و رفت و حدود 2 روز من در آنجا بودم و هر روز می آمد و تهدید می کرد و می رفت و روز آخر گفت کارت را تعطیل و از این قضیه جایی حرفی نمی زنی و گرنه ایندفعه اینجا نمی آیی و بعد دوباره من را با همان ماشین نزدیک منزل در ولنجک پیاده کردند و رفتند.تقریبا یک هفته بعد نامه ای از دادگاه آمد و به آنجا رفتم قاضی اسلامی عوض شده بود و یکنفر جدید آمده و پیگیر پرونده من شده بود و طی 2-3 جلسه یک پرونده قطور از جرائم مطبوعاتی در راستای گسترش تهاجم فرهنگی، سیاسی در جهت براندازی رژیم و سیاه نمایی وضع موجود (سیاسی، اجتماعی و اقتصادی)، و… آماده کرد و دوباره دادگاهی برای من در دادگاه شهید بهشتی در تاریخ 14مرداد87 در نظر گرفته شد که من از ایران خارج شدم















عکس : افطاری خانواده های زندانیان سیاسی پشت دیوارهای اویننوروز: خانواده های زندانیان سیاسی روزه اول ماه رمضان خود را پشت دیوارهای سنگی اوین و به یاد ستارگان در بندشان افطار کردند.به گزارش خبرنگار نوروز، نزدیک 150 نفر از خانواده های زندانیان سیاسی با حضور در مقابل زندان اوین و برگزاری مراسم افطاری یاد و نام عزیزان در بندشان را گرامی داشتند.این گزارش می افزاید: در پایان این مراسم و همزمان با حضور تعداد اندکی از نیروهای انتظامی در آن محل، خانواده ها با بغض های فرو خفته از اینهمه ظلم و جفا بر عزیزان دربندشان فریاد الله اکیر سر دادند و از ظلم و جور به خداوند قادر پناه بردند.

samedi 22 août 2009

این تظاهرات ممنوع و لغو شد
حجت الاسلام "علی تکیه"
رهبر تظاهرات علیه آیت الله صانعی






طلبه های حقوق بگیر موسسه افکار مصباح یزدی قرار بود دیروز علیه آیت الله صانعی در قم راهپیمائی کنند. راهپیمائی را حجت الاسلامی بنام "روانبخش" رئیس دفتر مصباح یزدی اعلام کرده بود و رهبری خیابانی آن را برعهده حجت الاسلام دیگری معروف "علی تکیه" گذاشته شده بود.
با انتشار اعلامیه این راهپیمائی، در محافل قم شایعاتی درباره راهپیمائی مردم به دفاع از آیت الله صانعی و مخالفت با کودتا بسرعت پخش شد. شبیه همان کنش و واکنشی که درباره پخش اعلامیه تظاهرات در مقابل روزنامه اعتماد ملی در نماز جمعه هفته گذشته تهران روی داد و جلوی تظاهراتی را که امام جمعه موقت آن هفته، یعنی سیداحمد خاتمی گرفته شد تا بهانه تظاهرات مردم به دفاع از روزنامه اعتماد ملی نشود.
درنماز جمعه دیروز قم، از سوی فرمانداری قم اطلاعیه ای قرائت شد که بموجب آن هر گونه راهپیمائی و تجمعی ممنوع اعلام شد.
(در کودتای 28 مرداد، یکی از معروف ترین لات هائی که با شعبان بی مخ همراه شد و توانست عده ای از اوباش جنوب تهران را به حرکت در آورد "مرتضی تکیه" بود.)
احمد جنتی
دانه درشتی که بالاخره
گریبانش را مردم خواهند گرفت





معلوم نیست پشت صحنه حکومتی چه می گذرد که سران کودتا، پس از چند هفته دوباره به صحنه آمده و اعلام موضع می کنند. اگر همه چیز بر وفق مراد بود، دیگر نیازی به دوباره در صحنه حاضر شدن نبود. همان عوامفریبی که احمدی نژاد 4 سال روی آن مانور کرد و با تصور ساده لوحی مردم، در مناظره های تلویزیونی – انتخاباتی اش هم بار دیگر روی آن مانور داد. مانوری که هیچ سودی در پی نداشت و مطابق نتیجه واقعی انتخابات، بین 4 تا 5 میلیون بیشتر رای نیآورد. این لالائی را احمد جنتی به احمدی نژاد یاد داده بود و دیروز هم آن را تحت عنوان محاکمه دانه درشت ها و نه آفتابه دزدها تکرار کرد. آنچه که جنتی درباره دستگیری امثال موسوی و کروبی گفت، تکرار مواضع کیهان و حسین شریعتمداری بود. و منظورش از محاکمه باصطلاح دانه درشت ها و نه آفتابه دزدها نیز باید رفسنجانی باشد. این سخن نیز تکرار همآهنگی شده همین سخن از سوی احمدی نژاد در سخنرانی اش در مراسم معارفه رئیس جدید قوه قضائیه بود!
سخنان دیروز احمد جنتی به نظر می رسد بیشتر جنبه تحریک و اغتشاش برای برهم زدن تصمیماتی بود که حذف او از صحنه سیاسی جمهوری اسلامی از جمله آنهاست. بویژه که آشکار است در اجلاس ماه آینده مجلس خبرگان، بیشترین حملات متوجه او و نقش آفرینی اش در کودتای انتخاباتی خواهد بود. او درحالی چنین "گنده گ...ی" در نماز جمعه تهران کرد که نه تنها خود وی، بلکه همه آنها که کودتای 22 خرداد را سازمان دادند، هنوز از نماز جمعه ای می ترسند که هاشمی رفسنجانی آن را بخواند و به جای چند هزار نمازگزار حرفه ای چند میلیون تهرانی به طرف دانشگاه تهران به حرکت در بیآیند.
احمدی جنتی از ضرورت دستگیری و محاکمه دانه درشت ها گفت. این سخن حقی است، اگر شامل حال خود وی بعنوان یکی از آمران قتل و جنایت، کودتا، شکنجه و اعتراف گیری و ترور بشود!
همزمان با خطبه خوانی احمد جنتی و تهدید معترضان به تقلب و کودتائی که او سهم مهمی در آن داشت، سرلشکر فیروز آبادی رئیس ستاد کل نیروهای مسلح نیز، بعد از چند هفته در صحنه ظاهر شد و درباره کابینه نظامی احمدی نژاد اظهار نظر کرد.
فیروزآبادی که همآهنگی نیروها را در کودتای 22 خرداد برعهده داشته از ترکیب کابینه کودتائی دولت حمایت کرد. دولتی که مثل هر دولت کودتائی دیگری، ترکیب آن بی نیاز به مجلس از سیمای جمهوری اسلامی اعلام شد. بموجب لیستی که احمدی نژاد از تلویزیون اعلام کرد وزیر دفاع قبلی وزیر کشور جدید می شود. یکی از روحانیون حوزه بسیج که زیر دست فیروز آبادی بوده وزیر اطلاعات می شود، مسئول بسیج دانش آموزی که او نیز از زیر دست های فیروز آبادی بوده با جنجال حضور زن در دولت، وارد کابینه می شود و...
این چینش نظامی- بسیجی طبیعی است که مورد حمایت رئیس ستاد کل نیروهای مسلح باشد. حمایت سرلشکر فیروز آبادی از کابینه ای که احمدی نژاد اعلام کرده، در واقع تهدید نمایندگان مجلس نیز بود تا بدانند با چه کس و کسانی روبرو هستند.
کشف و توقیف
در بانکوک
یکی از دوستان من که در گمرگ فرودگاه بانکوک در تایلند کار می کند به بنده خبری داده که برای شما می نویسم: در تاریخ 21 / 6 / 2009 یک محموله وسایلی که معمولا برای شکنجه زندانیان از آنها استفاده می کنند از طریق فرودگاه بانکوک قرار بود با هواپیما به تهران منتقل شود که در فرودگاه بانکوک توقیف شد.

گفته می شود آیت الله شاهرودی واسطه پیام بوده است
هشدار آیت الله سیستانی
به علی خامنه ای منتقل شد!
در برخی محافل سیاسی گفته می شود که برای نخستین بار، آیت الله سیستانی مرجع اعلم تشیع – مقیم نجف- نکاتی را بصورت پیام به علی خامنه ای تذکر داده است. گفته می شود این پیام با واسطه آیت الله شاهرودی به خامنه ای منتقل شده است. دو نکته محوری در این پیام وجود داشته، نخست حوادث اخیر ایران و تضعیف موقعیت مراجع و روحانیونی که برای آینده اسلام در ایران ابراز خطر می کنند و از سلطه نظامی ها بر کشور نگران اند، و دوم حوادث و انفجارهای اخیر در عراق که حداقل در زمینه سلاح های بدست آمده انگشت اتهام به سوی سپاه پاسداران – واحد قدس- نشانه رفته است. گویا، آقای سیستانی متذکر شده که عراق نباید سپر بلای حوادث داخلی ایران شده و خصومت میان اهل سنت و شیعیان دراین کشور بیش از این دامن زده شود، و این درحالی است که اقدامات سپاه پاسداران ایران این زمینه را تقویت می کند.
درحاشیه همین پیام، مسئله تقاضای شمار قابل توجهی از روحانیون ایران برای کوچ به نجف مطرح شده است. رویدادی که حوادث انفجاری اخیر در عراق شاید برای نا امن نشان دادن عراق و بویژه نجف و مقابله با این کوچ صورت گرفته است.
به دو خبر مرتبط با خبر بالا که در باره کشف موشک های ساخت ایران در عراق و همچنین شکل گیری جبهه ای مراجع سه شهر مهم مذهبی قم، مشهد و اصفهان است در همین شماره پیک نت مراجعه کنید.

یک نامه دریافتی








از یک نامه دریافتی
"طائب" بعد از تجاوز به ترانه موسوی
فتوای قتل و آتش زدن او را می دهد!





مسئولین منتشر کننده "پیک نت". با توجه به سوابقی که از اینجانب در ارسال اخبار موثقی دارید، خبر زیر را که مستقیما بدست آورده ام و منبع آن مورد تائید کامل است منتشر فرمائید. این خبر شامل جزئیات بیشتری درباره قتل خانم ترانه موسوی است که جناب آقای کروبی یا اطلاع نداشته اند و یا اطلاع داشته اند اما به صلاح ندانسته اند مکتوب کنند.
« حجت الاسلام طائب، جانشین فرماندهی سپاه پاسداران در بسیج، چند سال پیش به دلیل سوابق سوئی که در فریب و تجاوز داشت از وزارت اطلاعات کنار گذاشته شد و حتی تحت پیگرد موقت نیز قرار گرفت. بعد از مدتی، دست هائی که اطلاع ندارم به کجا بند است، بار دیگر به خدمت فراخوانده شد و این بار پله های قدرت را در بسیج پیمود و سرانجام، عملا شد فرمانده کل بسیج.
آنچه که برایتان می نویسم، به کلام الله مجید عین واقعیت است:
ایشان مدت ها پیش از انتخابات به خانم ترانه موسوی که اکنون مقیم کاناداست علاقمند می شود.
روزی که مرحومه ترانه موسوی را دستگیر می کنند، طبق دستور، لیست دستگیر شدگان را نزد حجت الاسلام طائب می برند. او در این لیست نام "ترانه موسوی" را می بیند و به خیال آن که همان ترانه خانم مقیم کانادا آمده ایران و در تظاهرات به چنگ افتاده است، فورا دستور می دهد او را به نزدش بیآورند تا مستقیما بازجوئی کند. هنگامی که وارد اتاق بازجوئی می شود، متوجه می شود که ترانه دستگیر شده، آن ترانه مقیم کانادا نیست، اما بسیار زیباتر از آن ترانه است. او را سه روز در بازداشت خود نگه می دارد و به وی تجاوز می کند. پس از سه روز او را با فتوای واجب القتل تحویل زیردستانش میدهد. آن زیر دستان نیز پس از تجاوز به این دختر او را به قصد نابود کردن آتش می زنند و با اطمینان از مرگ قریب الوقوع او را در لحظات آخر زندگی به یک بیمارستان می برند تا گواهی "فوت براثر سانحه اتومبیل و سوختگی" صادر شود.

vendredi 21 août 2009

















نوشته شده در تاريخ سی ام مرداد ۱۳۸۸ برابر با بيست و يکم اوت ۲۰۰۹ ، 11:15:07 توسط نخودى
وزارت آموزش و پرورش خالى بندان - وزارت جلب و بازداشت توريست

نوشته شده در تاريخ سی ام مرداد ۱۳۸۸ برابر با بيست و يکم اوت ۲۰۰۹ ، 10:32:41 توسط secular
وزارت خرد ستيز, وزارت ايرانيستيز (وزارت خانه غارتگران ثروت جامعه مدني و متجاوزان به فرزندان ايرانزمين !!!)

نوشته شده در تاريخ سی ام مرداد ۱۳۸۸ برابر با بيست و يکم اوت ۲۰۰۹ ، 09:52:37 توسط اميد
وزارت شكنجه وتجاوز در زندان٠ وزارت سركوب ملت٠ وزارت سركوب دانشجويي٠ وزارت استراق سمعي وكنترل بصري در ارتباطات و اجتماعات و الي آخر٠٠٠

نوشته شده در تاريخ سی ام مرداد ۱۳۸۸ برابر با بيست و يکم اوت ۲۰۰۹ ، 09:23:13 توسط اب
وزارتخانه هاي حمايت سيستماتيك از دروغگويان-حقهبازان-دون صفتان-تجاوزگران به ناموس مردم-قاچاقچيان مواد مخدر-زالوصفتان و

گزارش یک روانشناس زندانی ازجنایتهای اردوگاه مرگ کهریزک

گزارش یک روانشناس زندانی ازجنایتهای اردوگاه مرگ کهریزک
من ا. ب. هستم لیسانس روانشناسی دارم و در یک کلینک پزشکی در خیابان ج. کار می کنم با دکتر ص. و کار ما پزشکی و تهیه دارو برای مردم است. مامورین پلیس ما را به دلیل داشتن یک جعبه آرسنو موتون و پیش بازرس شعبۀ 6 تخلافات پزشکی خیابان مطهری بردند و او بعد از این مرا به آگاهی و پس از آن به کهریزک فرستاد در صورتیکه من سوء سابقه ای نداشتم و هیچ تخلفی نداشتم .کابوس از اینجا شروع شد برادرم مفقود اثر است و خودم در جنگ ایران و عراق در اوایل جنگ در کردستان شرکت کردم و جزوه خانبازان می باشم. موقعی که من را به آگاهی فرستادند بعد از شکنجه هایی که در آگاهی مثل کابل و کتک خوردن ،دستبند و پا بند و بازجوئیهای شدید مشت و لگد در آگاهی شاپور بعد از چند روز به دستور همان دادیار شعبۀ 6 تخلافات پزشکی مرا به آدرس کهریزک بازداشتگاه کهریزک فرستادند .ما را با یک ون به آنجا بردند . وقتی که بطرف قم می روید از سه راهی کهریزک می پیچید به سمت جنوب شرق تهران و کاملا نظامی است و تپه ماهور دارد با سیم خاردار و پادگان کهریزک در لابلای تپه ماهورها است، که دسترسی آن برای افراد عادی سخت است بعد از گذشتن از یک فضای نظامی و عجیب و غریب به فنس اول می رسیم که کلاه سبزها هستند از گارد نیروی انتظامی و بعد از فنس دوم 3 کیلومتر بعد به یک پایگاه نظامی میرسیم که تا بازداشتگاه فاصله ای ندارد بعد از فنس دوم وارد ورودی می شویم. این تابلو نصب شده است که روی آن نوشته است، تحت نظرگاه 210 کهریزک فنس دوم پایگاه نظامی بود که تمام سربازها مسلح بودند و در وسط یک منطقۀ کاملا نظامی که بعضا صدای گلوله از میدان تیر شنیده می شد. در داخل این پایگاه شاهد مجموعه ای بودیم که زندانبانان در بالای دیوار نگهبانی می دادند و زندانیان در کف آن ،قسمتی داشت بنام زیر زمین که قرنطینۀ 1 و 2 آنجا بود و بالای آن دفتر امور اداری آن و سوله ای که داخل آن چند قفس ساخته بودند جهار قفس در حدود 4 اتاقک کوچک دقیقا شبیه قفس های که برای حیوانات مثل یوزپلنگ و شیر و گرگ در باغ وحش تهران ساختند . پشت سر هم 3 قفس را نصب کردند و جوشکاری کردند که احتمالا این قفسته ها را در کارخانه های زندان کچوئی ساخته اند .ارتفاع قفس 3 متر است و هر قفس حدود 25 الی 30 مترمربع مساحت دارد و کف کل سوله موزائیک شده است که پر از لکه های خون،استفراغ و قی و چرک زندانیان قبلی است . 4 اتاقک که روی قفسها ساختند حدود 20 متر مربع مساحت دارند و در داخل هر کدام بین 30 تا 40 نفر را انداخته اند درهای فلزی دارند که روی آن توری کشیده اند و شبها همۀ درها قفل می شد سوله با 3 هواکش ،هوایش عوض می شود .(سوله بزرگ 400 الی 500 متر مربع و دیوارهای سوله سیمانی هستند. تحمل این فضا و سر و صداهای آن فن ها خیلی سخت است . دستشوئیها و سرویسهای بهداشتی به عمد خراب هستند و در انتهای سوله قرار دارند . حمام ندارد ،آب ندارد . تانکر آبی که برای زندانیان می آورند مخلوطی از آب و گازوئیل است. آبی لجن و کثیف که ممکن است از چاله ها پر کنند و بیارند و زندانیان مجبور بودند همان آب را از یک بطری خانواده هر نفر یک قولپ در طول روز یا 2 بار 2 قولپ در طول روز بنوشد تازه این آب را 48 ساعت یکبار یا گاهی 24 ساعت یکبار نمی آوردند و گاهی جیره نان و سیب زمینی را هم نمی دادند و 24 ساعت گرسنه و تشنه می ماندیم و زندانیها همیشه نگران بودند که از گرسنگی نمیرند و نای حرف زدن نداشتند . مجموعه آنجا همراه با سربازهای مسلح و فضاسازی که از روز اول همراه با کتک زدن و فحاشی ناموسی و لخت و مادر زاد کردن ما به محض ورود و شلاق زدن و لوله زدن و ایجاد رعب و وحشت بود تا روح ما را بکشند. متهمی که بیمار و گاها بی گناه است.فضای رعب آور و وحشتناک در عمق و در دور افتادگی و گرسنگی دلایل مرگ در کهریزک بود هر رور به چشم خودمان 2 الی 3 تا و گاه 7 الی 8 نفر را می دیدم که کشته می شدند داخل کیسه و یا پتو می انداختن و زیپ کیسه ها را می کشیدند و داخل ماشین می انداختند و می بردند گاها مرده ها چند ساعت زیر آفتاب می ماندند تا باد بکنند و بترکند و صورتشان شناخته نشود یا در آن محوطه پشت سوله خاک می کردند. کانکسها را چیده بودن و در داخل هر کانکس 60 الی 70 نفر زندانی بود تپه ای وجود داشت بنام تپه سفید که افراد را با بدنی برهنه بالای آن می دواندن که زخمی می شدند. پشت همان تپه سفید بسیاری از جسدها را دفن کردند در زیر خاک و همینطور در دور تپه ماهورهای اطراف. با چشمان خود دیدم کسی را که حقی سرهنگ نیروی یگان ویژه اردوگاه بود کف اردوگاه نشاند و با کلت تیر مستقیم از بالا به سرش شلیگ کرد که طرف مرد و خون دورش را گرفته جسدش را پشت کانکسها بردند. گاهی از دور بوی چوب و دود و گوشت سوخته یا پشم موی وز کرده به مشاممان می رسید. ما همیشه گرسنه بودیم وبا یک تکه نان لواش نازگ و یک تکه سیب زمینی در طول 24 ساعته زندگی می کردیم. بازداشتگاههای مثل داخائو،ماتازن ،آشویتس،ابوغریب و گوانتانامو را از یاد ببرید. اول اینجا است و کورگاه و قبر شما ،دنیا و آخرت شما همینجا است. این جملاتی بود که احمد رضا رادان جانشین فرمانده نیروی انتظامی تهران بزرگ وقتی هفته ای یکبار پنچشنبه ها صبح با هلیکوپتر به اینجا می آمد و خودش به همراه کشمیری،عامریان،حقی ،کومیجانی، زندی، خمیس آبادی، حسینی ،موسوی ،سید،حاجی ،مهندس و رئیس اسامی مستعار که بقیه آنها داشتند و گاردهایی که با عینک دودی و نقاب صورت خود را پوشانده بودند و ما را کتک می زدند. این شکنجه گران و آدم کشان اسامی مستعار هم داشتند که ما نمی دانستیم چه کسی هستند روزهای دوشنبه و سه شنبه حقی با گاردیها و کومیجانی می آمدند و ما را می زدند. روزهای پنجشنبه رادان و عامریان و کشمیری با هلی کوپتر می آمدند و همینطور ماکان که خانواده های زندانیان را جلوی در کتک می زد. اگر در طول ماه یا هفته گذر خانواده با هزار بدبختی به آنجا می افتند و می توانستند از یک قاضی برای زندانی خود نامه بگیرند با لاستیکهای توپر سفید، با باتون ،با چوب با هر چیزی که باور نمی کنید می زدند. ما را لخت و مادر زاد و خیس می کردند و می کوبیدن روی زمین و روی آسفالت داغ وسنجاق قلت می زدیم و می زدند تا توی شیبی که پایین بود بیهوش شویم و دوباره آب روی ما می ریختند و ما را به هوش می آوردند و به سربالایی می گفتند بدوید ،یا دیوار را هل بدهید که عقب برود و هر کسی عقب می ماند بیشتر کتک می خورد. افراد گرسنه از شدت شکنجه ها به استقبال مرگ می شتافتند و خودکشی می کردند وقتی شخص اضطراب و ترس و گرسنگی و بیماری و سرکوبگری در پیرامونش باشد به همین جا می رسد زمانی که از شدت گرسنگی و تشنگی به مرگ راضی می شود و چندین ماه در این شرایط احاطه شده باشد استقبال از مرگ براش کاملا عادی است .افرادی در اینجا 18 ماه بودند وقتی بدن هیچ مواد مغذی مثل نمک ویتامین نمی گیرد چگونه می تواند در مقابل استرس و وحشت و کتک مقابله کند حالا بر این شرایط دائما کرامت انسانی ما را از بین می برند و ما را لخت و مادر زاد می کردند و در حضور 800 چشم با باتون به لای پاها و رانها و کفلها و مقعد بمالند و در اتاقکی تجاوز جنسی نمایند و هتک حرمت بکنند و علاوه بر اینها ضرب و شتم و لوله و شلنگ و باتون و مشت لگد که هر روز وجود داشت. هر روز وقتی ما را به آمار می بردند با کتک می بردند و با کتک می آوردند یعنی روزی 2 بار جیره کتک خوردن داشتیم برای رفتن به آمار و برگشتن از آمار این فجایعی است که هر ساعت و دقیقه در کهریزک برای زندانیان اتفاق افتاده است. به خانوادۀ زندانیان می گفتند او را به کهریزک فرستادیم معلوم نبود کجاست وقتی شما می گویید زندان قصر معلوم،وقتی می گویید اوین ،قزل الحصار،رجائی شهر معلوم است. اما کهریزک کجاست؟ کسی نمی دانست! عدم اطلاع رسانی به خانواده ها،عدم دسترسی به بازداشت شدگان، نبودند تلفن برای اطلاع دادن به خانواده ها ،قطع هرگونه ارتباط با دنیا بیرون از زندان ،غذای ما فقط نان و سیب زمینی و آب کثیف و تنها ارتباط ما با دنیا فقط شکنجه و توهین و مامورانی که به تو فحش می دهند .بعضی وقتها جیره کتک تا 5 بار تکرار می شد در ساعت ورود که لخت و مادر زادمان می کردند دیگر حیثیت و آبرو و غرورمان از بین می رفت . سئوال و پرسش و نام نشان در یک دفتر ثبت می شد نه کارتکس داشتیم و نه چیز دیگری ،هیچی فقط آبرویت را می ریزند و کتک می زنند و این فاجعه ادامه دارد وتمام نمی شود و فکر می کنی دچار یک کابوس شدی که انتهاهی ندارد . مشکل بیماری جسمی ،روحی،روانی شرایط نامطلوب و تنک هم خوابیدن 100 نفر آدم در 70 مترمربع جا و در صورت در خواست درمان افسر نگهبان ما را آنقدر کتک می زدند تا دیگر حوس قرص یا دارو نکنی . بیماران که دچار خونریزی می شوند و آنقدر به آن حالت نگه داشته می شوند تا. محوطه پر از اقرب ،رتیل و سگهای ولگرد و شغال و موشهایی درشت و عجیب و غریب است گورکن ها و تشیها شب همه جا به چشم می خوردند و تپه ماهورها را می کنند و دنبال چی می گردند نمی دانی هر لحظه منتظر چیزی باید بود.کل منطقه نظامی و فنس کشیده است که حتی این سئوال با وجود آن که ورودی و خروجی حدود 5 کیلومتر راه است به نظر بی انتها می آیید در طول این 2 سال در حدود شاید 20 هزار نفر را به اینجا آورده اند و این طور روحیه شان را داغون کردند تا به جامعه بروند و برای دیگران تعریف کنند تا آنها از شدت ترس هیچوقت اعتراضی نکنند . اصل و هدف از ایجاد این کهریزک ایجاد رعب و وحشت در بین مردم بخصوص جوانان ،اینجا آدم های بودند که یک ماه زیر شکنجه در آگاهی بودند و اعتراف نکردند. اما وقتی به کهریزک می آوردند و 2 ساعت زیر شکنجه آنها را می گذاشتند هر چیز راست و دروغی را قبول می کردند و از آنها امضاء و اثر انگشت می گرفتند .حتی مال و اموال مردم را با کتک از آنها می گرفتند و هیچ مدیریتی بر روح خود و رفتار خود نداشتند یکی از آنها که از هوش رفته بود انگشتش را گرفتند و زیر ورقه زدند و با همان ورقه رفتند خانه و زندگی اش را صاحب شدند .سئوالی که همیشه در ذهن داشتم این بود که این اجساد کجا می برند .پزشک قانونی که بدون هویت و کارتکس جسد قبول نمی کند و ما هم آنجا مدرک و پرونده ای نداشتیم .پس این اجساد چی شده اند .یادم یک روز جوانی را زیر شکنجه دچار خونریزی شدید شد. گفت من فرزند شهیدم چرا من را می زنید .سرهنگ پاسدار کومیجانی که فرمانده کهریزک بود خودش آمد و شخصا جوان را با لوله سفید توپر آنقدر کوبید تا بی هوش شد .سرهنگ پاسدار کومیجانی می گفت :پدر سگ حالا که پسر شهید هستی بیشتر باید کتک بخوری تا آبروی پدرت را نبری . هر وقت کومیجانی می خواست افراد را بزند لباس پلنگی می پوشید و من به چشم خودم دیدم خمیس آبادی و با قفلی سر محسن روح المینی کوبید و آنرا جلوی سوله در هواخوری آنقدر آویزان کرد تا خون از سرش رفت و مرد . 200 نفر شاهد مرگ او بودند دیدن که لای پتو انداختند و بردند . همین طور محمد کامرانی وامیر جوادی فر لنگرودی و چند نفر دیگر که ما اسم هایشان را نمی دانستیم که در دفتر اسامی آنها ثبت نشده است و یک دفتر جداگانه داشتند وقتی آن دانشجوها و جوانان را آوردند ما را از قرنطینه بیرون کردند و بجای ما آنها را در قرنطینه زیرزمینی کردند .جمعا 20 نفر از جوانان زیر دست احمد رضا رادان ،حقی عامریان ،کومیجانی ، کشمیری ،موسوی ،حسینی و خمیس آبادی ،زندی و ماکان کشته شدند. سربازها خیلی کم زندانیان را می زدند مگر اینکه روسای به آنها دستور بدهند.زندی این اواخر بهتر شده بود و کمتر می زد و در شیفت خودش اجازه نمی داد حتی سرگرد کومیجانی وارد میدان شود و بزند و از پشت سر او صحبت می کرد و می گفت اگر من شما را می زنم بخاطر اینکه اونها نیاند بدتر بزنند و این فشارهای روانی باعث شده بود که خود زندی بیمار شود و یک هفته نیایید و حتی می خواست دست به خودکشی بزند وقتی احمد رضا رادان می آمد نهره می زد که هیچ کس از اینجا بیرون نمی رود با لهجۀ اصفهانی اش می گفت: ها چاق شدید،گنده شدید همین الان میدم دارتون بزنند ،چرا به اینها غذا میدین مگر نگفتم هیچی ندین!در صورتیکه به ما فقط نان و سیب زمینی داده بودند .می گفت بایستی اینها مثل خر سوارشون شد. تا صدای خر در نیاوردن صدای سگ در نیاوردن بیرون از اینجا نباید بروند .رادان خودش از همه بی رحمتر بود پنجشنبه ها که می آمد .یکبار دیگر هم در آنجا شاهد بودم که در جایی که می خوابیدیم لابلای هم زندانیان جا نداشتند و شب به همدیگر مشت و لگد می زدند مجبور شدیم صبح برای آنها صحبت کنیم و بگویم ما همه همدردیم چرا همدیگر را می زنیم .اینها از خدا می خواهند که ما به جون هم بیفتیم و بعد زندانیان آرامتر شدندو کمتر همدیگر را می زدند. این فاجعه ای بود که ماداشتیم تا روزی که بالاخره بازرسها آمدند . روزی که بازرسها آمدند ما را تهدید کردند اگر بگویید چه بلائی سر شما آمده همتون را می ترکونیم. به بازرسها بگویید غذا می دهند با ما خوب رفتار می کنند پتو می دهند و پتو آوردند زیر همۀ ما برای اولین بار پتو انداختند ولی خوشبختانه چندتا از دانشجوها و 6 نفر از لیسانسه ها که در قرنطینه بودند همۀ حقایق را گفتند و آبروی آنها را بردند . وقتی فلاح و کومیجانی می خواستند بیایند جلو یکی از اعضای بازرسی سر آنها داد زد و گفت بروید عقب.بعد این 6 نفر گفتند اگر ما بگوییم که این چیزها را شما بروید ما را می کشند . اسم این 6 نفر را بنویسید و سر آنها فریاد زد . یک مو از سر این 6 نفر کم بشود وای به احوال شما و بالاخره این 6 نفر را با تحت الحفظ به قرنطینه آوردند از آن روز که بازرسها آمدند تا روزی که کهریزک را بستند و ما را به قزل حصار و بعد رجائی شهر آوردند 48 ساعت گذشت که برای اولین بار آنشب برای ما برنج دادند و دیگه کتک نزدند و بعد از ان ما به اینجا آمدیم. ثمرۀ بستن کهریزک و آزاد شدن ما از کهریزک بخاطر خون شهیدانی بود که این جوانان که در خیابان برای آزادی کشته شدند و در کهریزک شهید شدند و اسامی آنها در دنیا منتشر شده است .خون آنها هدر نشد و هزاران انسان مثل ما از کهریزک نجات پیدا کرد. به امید روزی که همۀ مردم ایران در آزادی و بدون شکنجه و قول و زنجیر استبداد زندگی کنندزندانی ا. ب27 مرداد 1388
این زندانی به مدت 85 روز در اردوگاه مرگ کهریزک زندانی بوده و بر او تمامی این جنایتها روا داشته شده است.بنابه اظهارات زندانیانی که از اردوگاه مرگ کهریزک نجات یافته اند آمار این اردوگاه بیش از 400 نفر بوده است . دستگیر شدگان قیام را به زندان اوین منتقل کرده اند . و سایر زندانیان را به شکنجه گاه آگاهی شاهپور،زندان قزل حصار و زندان گوهردشت منتقل شده اند. اکثر آنها در زندان قزل حصار بسر می برند. این زندانیان بی دفاع دچار ناراحتیهای متعدد جسمی و روحی هستند و از فرط گرسنگی تا حد زیادی وزن خود را از دست داده اند.از طرفی دیگر برای از بین بردن اسناد جنایت واقع شده بخصوص قربانیان آن سعی دارد زندانیان را اعدام نماید و حتی گفته می شود که 24 نفری را که از زندان قزل حصار برای اعدام به زندان گوهردشت منتقل و اعدام کردند تعدادی از آنها از زندانیان کهریزک بودند.
منبع : فعالین حقوق بشر و دمکراسی در ایران
نوشته شده در تاريخ سی ام مرداد ۱۳۸۸ برابر با بيست و يکم اوت ۲۰۰۹ ، 10:14:08 توسط رضا
من یک بار نظر داده ام اما به ذهنم رسید که این آقا رضا اگر در ایران باشد شانسی شاید برای زنده ماندن نداشته باشد. ایرانی های با غیرت و بویژه پزشکان هوشمند ایرانی در سراسر جهان باید همت کنند و اگر لازم باشد ستادی ایجاد کنند و این طفلک را به خارج منتقل و تحت معالجه قرار دهند. او در ایران باشد خواهد مرد, به خاطر انسانیت و بخاطر کشور باید رضا و خانواده او را تنها نگذاشت. فقط کافی است چند ایرانی غیرتمند که به حزب و دسته ای هم وابسته نباشند, دست رضا را بگیرند. می دانم از این رضاها در این دو الی سه ماهه زیاد هستند اما مطمئن هستم که ایرانی های با غیرت هم که بتوانند کمک کنند و سهمی در این مبارزه پاک مردم ایران داشته باشند, زیاد هستند.

نوشته شده در تاريخ سی ام مرداد ۱۳۸۸ برابر با بيست و يکم اوت ۲۰۰۹ ، 10:08:03 توسط رضا
کروبی واقعا ثابت کردی که لر هستی همه لرها باغیرت هستند اما من نمی دانم چرا این علاء الدین اینطوری از آب درآمد. البته می گویند که هیچوقت بروجردی لر نمی شود. احتمالا این درست است. ای کاش یک کم غیرت پیدا می کرد و اینقدر دنبال ناحق کردن حق در این مملکت نبود. ما از این نوع نماینده ها در تاریخ یکصدساله خود بسیار داشته ایم. خیلی ها کیف انگلیسی داشتند اما این آقا کیفش را بازکرده تا هر ضد ایرانی بتواند برای پیشبرد منافعش در آن پول بریزد. باید به کروبی گفت که تو نام خودت را در تاریخ روحانیون با غیرت ایرانی ثبت کردی و بی تردید نامت بالاتر از مدرس خواهد بود چرا که تو با کسانی سروکار داری که دشمنان مدرس به گرد پای آنها هم نمی رسیدند.آنها در پوستین دین و قانون خود را مخفی و از آنجا به دین و قانون ضربه می زنند.

نوشته شده در تاريخ سی ام مرداد ۱۳۸۸ برابر با بيست و يکم اوت ۲۰۰۹ ، 09:36:43 توسط دلبند
امروز که جنتی پیر کفتار در نماز جمعه گفت سران اغتشاشات هنوز آزادند را باید به تعداد این ساچمه ها شمع آجین کرد که ناراحت است که چرا کروبی اینگونه جنایات را افشا کرده است.

نوشته شده در تاريخ سی ام مرداد ۱۳۸۸ برابر با بيست و يکم اوت ۲۰۰۹ ، 09:28:47 توسط فريبا
عكس رضا و هزاران رضا و ترانه ديگر قابل توجه كساني كه ميگويند اعتراضات مسالمت اميز ويا جمهوري اسلامي نه يك كلام كم ونه زيادويا شعار ضد حكومت ندهيد چون سر عزيزانشان ان نيامده كه بر سر رضا و بقيه اوردنداين جرثومه هاي وحشت و نفرت با نصيحت نميروند اينها روح خبيث شان قابل اصلاح نيست والا سي سال پيش اصلاح شده بود ننگ بر تاريخ مصرف گذشته دايناسورهاي حاكم بر ايران كه نه دين دارند ونه وطن

نوشته شده در تاريخ سی ام مرداد ۱۳۸۸ برابر با بيست و يکم اوت ۲۰۰۹ ، 09:08:57 توسط rasol
آفرين به استوارئ آقائ كروبي كه واقعا و عملا ثابت كرد كه مردمي و شجاع است.

نوشته شده در تاريخ سی ام مرداد ۱۳۸۸ برابر با بيست و يکم اوت ۲۰۰۹ ، 08:19:14 توسط م
هنوز هر وقت به سرنوشت آن 10-15 نفر فکر می کنم، دیوانه می شوم، فکر می کنم این سوالی است که آدم را تا لحظه ی مرگ تعقیب می کند که بر سر آنها چه آمد. صحنه ماشین یخچال دار دایما من را به یاد یهودیانی می اندازد که نازی ها با وصل کردن خروجی اگزوز به اتاقک حمل بار آن ها را می کشتند.

نوشته شده در تاريخ سی ام مرداد ۱۳۸۸ برابر با بيست و يکم اوت ۲۰۰۹ ، 08:06:49 توسط فرزند ایران
اگه خانواده اش کمک مالی نیاز داشته باشن من دار و ندارمو میدم.

نوشته شده در تاريخ سی ام مرداد ۱۳۸۸ برابر با بيست و يکم اوت ۲۰۰۹ ، 08:05:20 توسط م
شات گان که به اصطلاح قرار است کم کشنده باشد، برای شلیک به سمت جمعیت از فاصله 50 متری ساخته نشده است، بلکه قرار است در هر حال با نشانه روی آن هم نه از فاصله ای بیش از 20 متر( برای آنکه به علت پخش ساچمه ها و احتما برخورد آنها به نقاط حساس بدن کسی را نکشد) شلیک شود و این اسلحه معمولا برای نگهبان های بانک ها و زندان ها در مقابله با حمله های مسلحانه استفاده می شود و کسی که این کار را کرده دقیقا می دانسته چه می کند. من فکر می کنم صحنه گلوله خوردن رضا را از فاصله دیده ام. جایی در خیابان آزادی حد فاصل نواب تا انقلاب، دیگر آنقدر آن روز 30 خرداد وحشتناک بود، که دقیقا یادم نمی آید بعد از اسکندری بود یا جای دیگر. گروهی در حدود 15 نفر گرفتار نزدیک به 50 نفر از نیروهای نوپو شده بودند، که در حال ضرب و شتم آنها بودند و آنها مقاومت می کردند، که در میان درگیری یکی از ماموران لوله وینجستر را به سمت صورت جوانی گرفت و از فاصله ای کمتر از نیم متر - باور کنید درست روبروی صورتش-شلیک کرد. چند لحظه بعد هم بدن های نیمه جان آنها را با یک نیسان وانت یخچال دار بردند. شاید آن جوان رضا بود، نمی دانم.

نوشته شده در تاريخ سی ام مرداد ۱۳۸۸ برابر با بيست و يکم اوت ۲۰۰۹ ، 08:03:40 توسط فرزند ایران
اگه خانواده اش کمک مالی نیاز داشته باشن من دار و ندارمو میدم.

نوشته شده در تاريخ سی ام مرداد ۱۳۸۸ برابر با بيست و يکم اوت ۲۰۰۹ ، 07:54:52 توسط azad
ايرانى مرزمد سازش نمى پزيرد زنده باد ازادى جمهوري دمكراتيك مردمى

نوشته شده در تاريخ سی ام مرداد ۱۳۸۸ برابر با بيست و يکم اوت ۲۰۰۹ ، 07:37:51 توسط محمد
خاک بر سر مرجعیت حاک بر سر خبرگان رهبری که در این بهبه در استراخت بسر میبرند مردیکه لاریجانی میگوید ارس بدهید ما پیگیری کنیم مذدور مفتخور هرجائی مردیکه تجری چشم کورت را بازکن چپ راست تیم تحقیق تشکیل میدهند انهم برای گرفتن حقوق اضافه هیچ کاری انجام ندادند چون میخواستندانجام بدهند چون بدست همین لاریجانیها کاتوزیانها تجری ها این فجایع انجام شده

نوشته شده در تاريخ سی ام مرداد ۱۳۸۸ برابر با بيست و يکم اوت ۲۰۰۹ ، 07:29:14 توسط فرزند ایران
کدوم ... بود از کروبی مدرک میخواست؟ آخه کی میتونه زدن اینهمه ساچمه تو سر یه انسانو توجیه کنه؟ آخه تو بیشرفی که از اون بالا دستور جنایت میدی فک نمیکنی یه روزی همین مردم میان سراغت؟

نوشته شده در تاريخ سی ام مرداد ۱۳۸۸ برابر با بيست و يکم اوت ۲۰۰۹ ، 07:19:17 توسط حجت
وبا دیدن جنایاتی که بر امثال این رضای عزیز رفته مارا وظیفه پیام رسانی افزوده میگردد و میدانیم که باید فریاد مظلومیت شمارا و رضا را و رضاهای شناخته شده و نشده دیگر را در دنیا پخش کنیم. سرافراز عزیز رژیم اهریمنی در درون از هم پاشیده و زود خواهد بود که این اختلافات درونی بانفجار برسد و نه از تاک نشان بماند و نه از تاک نشان. شما پیروزید صرفنطر از نتیجه نهائی. شما پیروزید که این مخاطرات غیر قابل تصور را بجان خریدید و از شرفتان به بهائی بزرگ دفاع کردید. بر رضا و تو و همراهانتان درود میفرستم ودر مقابل شهامت و ایستادگی دلیرانتان از زن و مرد تعظیم میکنم.

نوشته شده در تاريخ سی ام مرداد ۱۳۸۸ برابر با بيست و يکم اوت ۲۰۰۹ ، 07:12:16 توسط حجت
بادرود برمبارز دلیرسرافراز. آری درک اینکه برشما مبارزان چه میگذرد برای بسیاری مشکل است ومادرخارج از کشور درامنیت وآسایش وپشت کامپیوتر نشسته چگونه میتوانیم آن محیط سراپاپرشدن ازشناعت وزشتی اهریمنان وجنایات غیرقابل تصور رادرک کنیم جزمعدودی که شایدروزگاری خودتاحدی درگیربوده اند. هم ازاین روست که عده ای درلوس آنجلس وپاریس ولندن وشهرهای دیگر درتلاشند که بانوشتن نسخه های بی سروته وشعارهای مردم فریب خودرا آماده سازند که فردابگویندمابودیم که رژیم فاسدرابرچیدیم. درهمین چندخط رنجنامه توعزیزدنیائی پیام برای مافرستادی، نه پیام خودت را که پیام سرافرازان قربانی شده دراین1400 سال که اسلامیون زندگی رابرماحرام کردند وجوانان و پیران مارا باسارت وکشتارگاهها بردند وبزنان ومادران وخواهران ماتجاوز کردند واز کشته ها پشته ساختند تامارا شکست دهند. اینک مادرجنگ نهائی و انتقامی هستیم وبهائی سنگین را پرداخته ایم ولی (سروری گربکام شیردراست **روخطرکن زکام شیر بجوی//یابزرگی وفروحشمت وجاه**یا چومردانت مرگ رویاروی) شما غیرتمندان دانسته پای دراینراه گذاردید وسختی راه برشما هویدابود وجزاستقامت وادامه راه چاره ای نیست و

نوشته شده در تاريخ سی ام مرداد ۱۳۸۸ برابر با بيست و يکم اوت ۲۰۰۹ ، 07:00:10 توسط ضد آخوند
اميدوارم دوستان و کسانی که دلشان حداقل به مردم و کشورايران می سوزد, اين عکسها و مستندها را به گوش مردم در هر کشوری که هستند برسانند.در ضمن اگر امکان داشته باشد پيک ايران مدتی اين خبر را در سايت نگه دارد. هرچند که اين رژيم پليد خودش بهتر می داند , ولی گوشه ائی از اين جنايت به مردم ايران بيشتر آگاه شود.

نوشته شده در تاريخ سی ام مرداد ۱۳۸۸ برابر با بيست و يکم اوت ۲۰۰۹ ، 06:43:06 توسط اميد
فقط سرنگوني تام وتمام پاسخ حكومت جهل و جنايت است٠

نوشته شده در تاريخ سی ام مرداد ۱۳۸۸ برابر با بيست و يکم اوت ۲۰۰۹ ، 06:40:23 توسط صابر
خداوند امکان داره از حق الله بگذره ولی از حق الناس محاله بگذره.حتی به خواهش های حضرت محمد و عیسی و موسی (با اینکه خواسته شان برای خدا محترم است) برای گذشت از این جانیان عمل نخواهد کرد. صبر کوچک خدا 40 سال است.حافظ:یوسف گمگشته باز آید به کنعان غم مخور...کلبه احزان شود روزی گلستان غم مخور .......ای دل غمدیده حالت به شود دل بد مکن ...وین سر شوریده باز آید به سامان غم مخور.....دور گردون گر دو روزی بر مراد ما نرفت...دائما یکسان نباشد حال دوران غم مخور.....هان مشو نومید چون واقف نئی از سر غیب ... باشد اندر پرده بازیهای پنهان غم مخور......

نوشته شده در تاريخ سی ام مرداد ۱۳۸۸ برابر با بيست و يکم اوت ۲۰۰۹ ، 06:23:48 توسط سرافراز
چندین بار در همین سایت به همه کاربران متذکر شدم که درک اینکه در خیابانها چه برما میگذردمشکل است و باز هم میگویم به وجدانهای بیدارقسم که اینجا ما بسیاردر فشاریم ومظلوم بودیم و مظلومانه مبارزه کردیم.اینجا چماقهارا برفرق سرهایمان شکستند وبا باتومها دستانمان را خرد کردندودندانهایمان را شکستند.ودنیا فقط نظاره گربود سازمانهای حقوق بشری فقط نگاه کردندویک حکومت کاملا نظامی و جبارهر آنچه که توانست وحشیگری نمودو اینک دربدر در کوی برزن از روی فیلمهاو عکسهائیکه از اعتراضات ودرگیریهابرداشته اند به دنبالمان میگردند ودرنیمه های شب خفاشگونه باایجادرعب ووحشت به داخل خانه میریزندوجوانی دیگررابه سیاه چال شکنجه میبرند.اینجارضاهازیادشده اند اما لبهاخاموش گشته اینجافقط قتل و تجاوز و شکنجه حاکم استآیا به راستی خدائی وجودداردواگرهست حتما زیرعبای ولایت وقیه مخفی شده واو هم نظاره گرظلم است لعنت ابدی برکسی که شعارداد دیانت ما عین سیاست ما وسیاست ما عین دیانت ماست.آیا دروغ تزویر ریا و ظلم با روح معنویت دین سازگار است.

نوشته شده در تاريخ سی ام مرداد ۱۳۸۸ برابر با بيست و يکم اوت ۲۰۰۹ ، 06:20:07 توسط keyvan
دوستان فقط يک حرف مرگ بر جموري اسلامي و نوکراش در همه دنيا

نوشته شده در تاريخ سی ام مرداد ۱۳۸۸ برابر با بيست و يکم اوت ۲۰۰۹ ، 06:17:55 توسط كمال
هموطن ناهيد منهم ارزوي شما را دارم! اميدوارم همه ايرانيان بر عليه اين باند فاشيستي و ادمكش با هم متحد شوند و منافع ايران و ايراني و نه گروهي را هدف اصلي خود بدانند٠سرافراز ايران و ايراني!

نوشته شده در تاريخ سی ام مرداد ۱۳۸۸ برابر با بيست و يکم اوت ۲۰۰۹ ، 06:10:40 توسط اتش
با تشكر از زحمات شما مسئولين پيك ايران در نشان دادن چهره واقعي اين جلادان اسلامي. از هموطنان عزيز خواهش ميكنم هر جور كه ميتونند اين خبر رو در سايتها پخش كنند تا براي همگان ثابت بشه كه كروبي بدون مدرك حرف نميزند.به اميد راهي ايران و ايرانيان از چنگ اين جنايتكاران بي رحم

نوشته شده در تاريخ سی ام مرداد ۱۳۸۸ برابر با بيست و يکم اوت ۲۰۰۹ ، 06:04:40 توسط پرویز ایرانی
این یک افتخار است برای مقام معظم واقعا معظم رهبری و دار ودسته نجاستش از جمله رییس جمهورش از جمله ملا های نجاستی مانند طایب اگر ما جوانان 57 میدانستیم که سرنوشمان چنین میشود که سر فرزندان ما را آنهم بهترین آنها را نه مانند فرزندان عقب مانده خودتان پر از ساچمه کنید همان زمان دل و جگر شما را در آورده مانند هند جگرخوار قورت میدادیم و یک قهقه هم میزدیم واقعا بروید خودتان بمیرید بروید خودتان را بکشید از بالا تا پایین مگر شما که هستید که ملت باید شما را تا این حد تحمل کنند شما نمک خوردید و نمکدان شکستید شما دیگر برای همیشه از ذهن مردم ایران به نام هدایتگران جامعه ایران پاک شدید تنها عکسی از جنایات شما همیشه همه وقت همه جا بر ذهن ما نقش میبندد

نوشته شده در تاريخ سی ام مرداد ۱۳۸۸ برابر با بيست و يکم اوت ۲۰۰۹ ، 05:50:53 توسط محسن
من نميدانم آيا در اين دنيا -- و يا حتي در آن دنيا اگر كسي به آن اعتقاد داشته باشد -- چيزي هست كه ارزش اين همه جنايت را داشته باشد!؟

نوشته شده در تاريخ سی ام مرداد ۱۳۸۸ برابر با بيست و يکم اوت ۲۰۰۹ ، 05:50:51 توسط آزادی خواه
وای خدای من.ما دعا می کنیم. چه جوری می تونیم به این خانواده کمک مالی کنیم؟؟؟؟؟؟؟؟؟

نوشته شده در تاريخ سی ام مرداد ۱۳۸۸ برابر با بيست و يکم اوت ۲۰۰۹ ، 05:48:02 توسط ناهید
اختلافات وخود خواهی ها را کنار گذاشته و از همه مبارزان و رهبران راه سبز آزادی ایران حمایت کنیم. درود بر موسوی و کروبی. ناهید از پاریس

نوشته شده در تاريخ سی ام مرداد ۱۳۸۸ برابر با بيست و يکم اوت ۲۰۰۹ ، 05:48:02 توسط lمهدی برزین
رضا جان دردت درد من و ملیونها ایرانی و انسانهای با شرف و با وجدان سراسر گیتی است. تو عزیزم تنها نیستی در قلب تک تک ما جایت است و تا ابد فراموشت نخواهیم کرد. تو برای ازادی ما زندگی و جوانی ات را فدا کرده ای . امیدوارم روزی فرا رسد و من زنده باشم و ببینم که مردم دردمند ایران چگونه مسببین و عامران و عاملان اینهمه جنایت را سر هر چهار راه و کوی برزن کف دستشان میگذارندو درسی عبرت انگیز به این مزدوران بیوطن و ادمکش میدهند . انروز بطور حتم دیر نیست . خداوند ایرانزمین سلامتی ات را بتو عزیز ما برگرداند. ما تمامی بوجود تو و امثال تو افتخار میکنیم . ایران مال توست و تو بایستی ازادی را ببینی و در هوای ان تنفس نمائی. ایران این وطن غرق در خون بدست تو و امثال تو ازاد خواهد شد. مقاومت کن. میبوسمت و در اغوش میگیرمت. مهدی برزین از المان

نوشته شده در تاريخ سی ام مرداد ۱۳۸۸ برابر با بيست و يکم اوت ۲۰۰۹ ، 05:47:08 توسط reza
همه جاي دنيا آدمهاي مريض را كه به ديگران آزار ميرسوند مياندازند زندان. تو ايران اسلامي اين افراد ميشوند رجال. مثل خلخالي لاجوردي مرتضوي رادان .... تا بتوند دها نفر جاني ديگر مثل خودشون تربيت كنند كه به فرمان امام و رهبر و سگ و توله سگ بندازند به جون جوانان مردم.

وضعيت بسيار غم انگيز جوانی که سرش پر از گلوله های ساچمه ای است







وضعيت بسيار غم انگيز جوانی که سرش پر از گلوله های ساچمه ای است - همان جوانی که کروبی در نامه خود از او نامبرده + عکس
رذلهای کثافت، با اسلحه پرتاب ساچمه، که برای متفرق کردن جمعیته، و از فاصله حدود 50 متری باید شلیک بشه، به جای جمعیت، به سر رضا شلیک کردند، اون هم از فاصله نیم متری. درست سر کوچه شون.پدرش که خواسته با ماشینش رضا رو به بیمارستان برسونه، جلوشون رو گرفتن، و ماشینی که با قرض و قسط خریده رو خرد میکنن، در حالی که رضا داشته پرپر میزده.رضا نیمی از تنش فلج شده. یک چشمش تخلیه شده، و چشم دیگرش ده درصد بینایی داره، که به علت عفونت اون هم امید چندانی بهش نیست.
رضا همیشه داره میسوزهرضا نمیتونه آب و غذا بخوره. از طریق یه شلنگ، مستقیم به معده ش غذا میرسهرضا اما زنده سترضا دست من رو فشار داد، و وقتی پرسدیدم "خوبی آقا رضا؟" سعی کرد لبخند بزنهرضا قراره خوب بشهبا دعای من و توو با کمک مالی من و تو
همچنین به دیدار خانواده ای از سادات رفتم که جوان آنها در تخت بیماری افتاده بود که شکمش را سوراخ کرده و از این طریق به او غذا می دادند و یک چشمش را نیز تخلیه کرده اند و نابینا شده است و چشم دیگرش نیز در معرض نابینایی قرار دارد.این جوان سرش پر از ساچمه است و چندین بار مورد جراحی قرار گرفته و مجددا نیز باید جراحی شود.
در همين زمينهکروبی در جواب شاهمرادی برادر ترانه موسوی قلابی گفت:
"همچنین به دیدار خانواده ای از سادات رفتم که جوان آنها در تخت بیماری افتاده بود که شکمش را سوراخ کرده و از این طریق به او غذا می دادند و یک چشمش را نیز تخلیه کرده اند و نابینا شده است و چشم دیگرش نیز در معرض نابینایی قرار دارد. این جوان سرش پر از ساچمه است و چندین بار مورد جراحی قرار گرفته و مجددا نیز باید جراحی شود. وقتی این خانواده ها شرح می دادند که چگونه مورد آزاد و اذیت قرار گرفته اند من متاسف شدم از اینکه این اتفاقات تحت لوای نظام جمهوری اسلامی روی داده است ."

mercredi 19 août 2009

نام ۵ مداح معروف تهران در فهرست سازمان‌دهندگان لباس‌شخصی‌ها




گذشته اسامی و مشخصات شماری از سرگروه های لباس شخصی ها که وابسته به شبکه مداحان اند اعلام شد. این افراد در کشتار مردم، شکنجه و تجاوز به بازداشت شدگان و تخریب و آتش زدن اموال عمومی در جریان حوادث دو ماه گذشته نقش داشته اند.
1- حسین سیب سرخی متولد 54 با تحصیلات سیکل. مداح بیت رهبری و از قمه زن های معروف تهران. در سال 77 در خانه فساد، به این جرم که با نام مامور قلابی قصد اخاذی داشت دستگیر و به 2 سال زندان محکوم شد. از سال 80 زیر دست "حسین سازور" و "منصور ارضی" دو مداح و یار همیشگی احمدی نژاد قرار گرفت. اکنون از سر تیم های عملیات لباس شخصی هاست.
2- مصطفی خیریان مشاور ایثارگران احمدی نژاد
3- سجاد صابری ظفر قندی (برادر زاده قاضی ظفر قندی )
4- مجید و سعید ظفرقندی که هر دو معتادند و از لباس شخصی ها هستند
5- احد قدمی متولد ۶۰، (خواهر زاده احمدی نژاد) تحصیلات سیکل، اخراجی حوزه علمیه آقای مجتهدی به جرم لواط، اخراجی سپاه انصار و حراست ایران خودرو به جرم دریافت رشوه. او در دولت احمدی نژاد مدیرکل حراست شهرداری ها و دهیاری ها کل کشور شد.
6- حسین سازور، پاتوقش مقر چکش طلا در میدان خراسان. او از لباس شخصی های مسلح است که به مردم تیراندازی کرده است.
7- منصور ارضی رهبر مداحان که سالهاست با احمدی نژاد دوست است و چند سالی احمدی نژاد در کنار او مداحی می کرد.
8- روح الله بهمنی داماد پروین احمدی نژاد (خواهر احمدی نژاد) کارچاق کن وام میلیاردی
9- رضا هلالی که از مداحان بیت رهبری بود و پس از افشای فیلم تریاک کشی اش در کنار یکی از زنان تن فروش تهران، مدتی پایش را از بیت رهبری قطع کردند.
10- مجید صالحی که کار بازیگری هم می کند.

نقل از وبلاگ "بدحجاب"


























































عکسهای زیر گوشه‌ای از فیلمی است که در وبلاگ فرشاد ابراهیمی قرار داده شده: اين فيلم بسيار كوتاه را از مجلس ترياك كشی با قليان « حاج عبدالرضا هلالی» يكی از مداحان مشهور و جنجالي انصار حزب الله را ببينيد. البته پكي ايشان ميزند و پكي هم خانمی كه در كنار دستش نشسته است ! فيلم گرچه بسيار كوتاه است اما واضح و گويا و لخت و عور تمام ماهيت مدعيان دينداري و حزب الله در ايران را به نمايش مي گذارد . بد نيست بدانيد كه هلالي در ماه محرم سال گذشته در حسينيه امام خميني و در جوار رهبر عزيزش علي خامنه اي اذن جهاد مي خواست تا تمامي بدحجابان را در مملكت امام زمان از دم تيغ بگذراند !البته از جماعتي كه افشاگري هاي حجه السلام پروازي را كه از فسق و فجور حزب الله و رهبر پرده برميداشت را دروغ نام نهادند ، افشاگري هاي منرا كه تمام زير و بالاي ايشان را فاش مي ساخت را دروغي به تحريك و تطميع دوم خردادي ها معرفي نمودند، هيچ بعيد نيست كه اين خانم را هم حوري و فرستاده شده از سوي امام زمان و يا نائبش معرفي نمايند

مجلس ترياك كشی با قليان « حاج عبدالرضا هلالی» يكی از مداحان مشهور و جنجالي انصار حزب الله
تصویر عبدالرضا هلالی به همراه یک زن معلوم الحال که به قول خودش همسر دومش است و خب حتما این مرام همه مداحان است که زنشان در حضور کس دیگری یعنی همان فیلمبردار این چنین بپوشد و به عیاشی بپردازد

عبدالرضا هلالی به همراه یک زن معلوم الحال
حال این آقا رضای ما که عاشورای امسال در خدمت ولایت به نوحه خوانی مشغول بود و از آقاش اجازه میخواست همه زنهای بد حجاب را از دم تیغ بگذراند … معروف به لیدا را برای عشق بازی برگزیده تا نشان دهد این جماعت آفتاب پرست تغییر رنگ را خوب بلد است
منبع ۱ ۲ ۳
Filed under: شناسائی سرکوبگران