vendredi 24 juillet 2009

محسن روح الامینی

فراخوان برای شرکت در مراسم ختم شهيد روح الامينی در روز يکشنبه در مسجد بلال (خبر ويژه)
مجلس ختم شهيد محسن روح الامينی فرزند دکتر روح الامينی مشاور محسن رضايی روز يکشنبه در مسجد بلال برگزار می شود.
دانشجويان دانشگاه تهران تصميم گرفته اند با شرکت در اين مجلس ختم ضمن همدردی با خانواده هم کلاسی خود نسبت به فجايع پس از انتخابات اعتراض کنند. و از طريق فيس بوک برای حضور گسترده در اين مجلس ختم فراخوان داده اند.
محسن روح الامينی دانشجوی دانشگاه تهران در روز ۱۸ تيرماه بازداشت شده و به دنبال اصابت باتوم به سرش در بيمارستان شهدای تجريش بستری و در نهايت به شهادت می رسد.
محسن ضرغامی رييس سازمان صداسيما که از دوستان نزديک پدر شهيد روح الامينی است به خانواده او اجازه داده است تا در روز يکشنبه برای اين شهيد در مسجد بالا صداسيما مجلس ختمی برگزار کنند.
اين مجلس ختم روز يکشنبه از ساعت ۱۶ در مسجد بلال صداسيما برگزار می شود.










«محسن روح الامینی چگونه شهید شد»
موج سبز آزادی : یک روز پس از اعلام خبر رسمی شهادت محسن روح‌الامینی، «موج سبز آزادی» اطلاعات تازه‌ای را درباره‌ی نحوه‌ی شهادت وی به دست آورده است.بر اساس گزارش‌های رسیده به «موج سبز آزادی» محسن روح‌الامینی که دانشجوی رشته‌ی کامپیوتر دانشکده‌ی فنی دانشگاه تهران بوده، در روز 18 تیر بازداشت شده و پس از آنکه سرش با ضربه‌ی باتوم می‌شکند، علائم عفونت مننژیت در وی دیده می‌شود. اما با وجود آنکه وی پس از دستگیری در بیمارستان شهدای تجریش بستری می‌شود، از رسیدگی جدی به عفونت زخم وی جلوگیری می‌شود تا آنکه وی از دنیا می‌رود. گزارش «موج سبز آزادی» حاکی است پیکر وی برای چندین روز در سردخانه‌ای در کهریزک، که گفته می‌شود اجساد دیگری نیز در آنجا نگهداری می‌شود، نگهداری می‌شده است.




***********************************************



• محسن روح الامینی در زندان اوین به قتل رسیده است. همچنین نام یکی دیگر از جانباختگان راه آزادی سرباز وظیفه رامین رمضانی اعلام شده است ...
اخبار روز: http://www.blogger.com/آدينه ۲ مرداد ۱٣٨٨ - ۲۴ ژوئيه ۲۰۰۹
شهادت فرزند مشاور محسن رضاییمحسن روح الامینی، فرزند دکتر عبدالحسین روح‌الامینی نجف‌آبادی که در انتخابات اخیر از اعضای ارشد ستاد محسن رضایی بود، در زندان اوین به شهادت رسید.به گزارش «موج سبز آزادی» خانواده محسن روح‌الامینی خبر شهادت فرزند خود را دو شب قبل در یک تماس تلفنی دریافت کرده‌اند و به آنها اعلام شده که برای تحویل جسد مراجعه کنند.دکتر روح الامینی پس از آغاز کار دولت احمدی‌نژاد به ریاست انستیتور پاستور رسید و در انتخابات اخیر نیز از اعضای حلقه اصلی مشاوران محسن رضایی بود.بر اساس گزارش «موج سبز آزادی» فرزند او، محسن، در تجمعات روز ۱٨ تیر دستگیر می‌شود و با آنکه به خانواده‌ی او اعلام شده بود فرزندشان به زودی آزاد می‌شود، آنها شب گذشته خبر درگذشت او را دریافت کردند.مراسم تشییع پیکر این شهید جنبش سبز، روز جمعه ۲ مرداد رأس ساعت ۹:٣۰ از مقابل منزل خانواده‌ی وی در خیاباننصرت برگزار شد.رامین رمضانی جانباخته دیگر در راه آزادیشورای ایرانیان شهر برگن در کشور نروژ اعلام کرده است از طریق «منبع موثقی» خبر جان باختن رامین رمضانی را دریافت کرده است. به گزارش این شورا، پیکر بی جان رامین رمضانی پس از یکماه به خانواده اش در تهران تحویل داده شده است. رامین سرباز وظیفه بود و در روز های تظاهرات پس از انتخابات در تهران نزد خانواده اش در مرخصی بسر می برد. این جانباخته راه آزادی ایران در روزی که ندا آقا سلطان به شهادت رسید با سه گلوله ماموران رژیم اسلامی کشته شد اما خانواده او بیش از یکماه در جستجوی یافتن فرزند خود بودند که عاقبت با جسد سوراخ شده جوان خود مواجه شدند.بنابر این گزارش، سه روز قبل جسد این جوان ۲۰ ساله تحت حفاظت شدید ماموران امنیتی، در بهشت زهرا ی تهران به خاک سپرده شد.
****************************************************************
روایتی از نحوه مرگ محسن روح‌الامینی : جنازه‌اش را که دیدم ، متوجه شدم که دهانش را خرد کرده‌اند

دلالی پیدا شد و گفت اگر 4 میلیون تومان به من بپردازید، ترتیب ملاقات شما را با فرزندتان می دهم. در روز مبعث در حسینیه امام خمینی(ره) و در دیدار مسؤولین کشور با رهبری، این موضوع را با وزیر اطلاعات که در ملاقات حضور داشت، مطرح کردم تا در مورد آن فرد دلال تحقیق کنند. شماره های خود را نیر به وزیر اطلاعات دادم تا اگر نیاز به اطلاعات بیشتری داشت، بتواند با من تماس بگیرد. از وزیر اطلاعات خبری نشد تا آنکه دو روز بعد یعنی چهارشنبه بعد از ظهر، فردی به دفتر کار من زنگ زد و به من گفت، شما که از مسؤولین هستید و دارای پاسپورت سبز نیز می باشید، چرا سراغ پسرتان را نمی گیرید. گفتم من دو هفته است که به دنبال اویم و هیچ کس از وی خبری نمی دهد. او به من گفت به شما تسلیت عرض می کنم. من فکر کردم که می خواهد بلوف بزند

به نام خدااین یادداشت متعلق به آقای دکتر حسین علایی از سرداران سابق سپاه پاسداران است که برای انتشار به روزنامه های داخل داده شده است اما مطبوعات از انتشار آن امتناع ورزیده اند. یکی از دوستان روزنامه نگار در داخل این یادداشت را برای من فرستاد که آنرا در این وبلاگ انتشار می دهمسراج------------------------------------------------------------بسم الله الرحمن الرحیمشهید مظلومبعد از ظهر روز پنج شنبه اول مرداد ماه سال 1388 که مصادف شد با بازگشایی دوباره پیامکها، پیامی به من رسید مبنی بر اینکه فرزند بیست و پنج ساله دوست عزیزم، آقای دکتر عبدالحسین روح الامینی که در اعترضات روز 18 تیرماه سال جاری دستگیر و زندانی شده بود، در زندان کشته شده و فردا تشییع جنازه وی برگزار خواهد شد. بسیار متعجب شدم، زیرا آقای روح الامینی را که از سالیان دراز می شناسم فردی انقلابی، مؤمن و متعهد و همیشه در خدمت نظام جمهوری اسلامی بوده است. او از کسانی است که برای سرنگونی رژیم طاغوت تلاش زیادی کرده است. تعجب من بیشتر از آن جهت بود که چگونه ممکن است جوانی آنهم از خانواده ای شناخته شده، در جمهوری اسلامی دستگیر و سپس پس از دو هفته جنازه او تحویل خانواده اش گردد!. صبح جمعه 2/5/1388 به منظور شرکت در مراسم تشییع جنازه وی به درب منزل ایشان واقع در خیابان نصرت، کوچه بهشت رفتم. دیدم همه افرادی که در این مراسم حضور دارند، انسانهای مؤمن و اکثر آنها از فداکاران نظام اسلامی در دوران دفاع مقدس و پس از آن بوده¬اند. افرادی که هم اکنون مسؤلیتهای مهمی در کشور دارند نیز مانند آقایان احمد توکلی، حسین فدایی از نمایندگان مجلس، محسن رضایی، دبیر مجمع تشخیص مصلحت نظام، صدر، رئیس سازمان نظام پزشکی، حسین محمدی، از دفتر رهبری، رجبی معمار، رئیس شبکه پنج سیما، علی عسگری، معاون فنی صدا و سیما و نیز برخی از سرداران دوران دفاع مقدس در مراسم تشییع و خاکسپاری حضور داشتند.به آقای روح الامینی تسلیت گفتم و در اتوبوس به همراه وی عازم بهشت زهرا شدم. در مسیر راه، او ماجرای اتفاق افتاده برای فرزندش را اینگونه برایم تشریح کرد: بر اساس اطلاعات دریافتی این دوروزه، محسن را در روز پنج شنبه 18 تیرماه، افراد لباس شخصی دستگیر و او را به همراه جمعی دیگر از جوانان دستگیرشده، به ساختمان نیروی انتظامی تهران بزرگ واقع در خیابان کارگر در نزدیک میدان انقلاب برده و صبح روز جمعه 19 تیرماه آنها را با تعدادی اتوبوس به دو مقصد زندان اوین و اردوگاه کهریزک منتقل می نمایند. سپس این آیه قرآن را قرائت کرد:و من یخرج من بیته مهاجرا الی الله و رسوله ثم یدرکه الموت فقد وقع اجره علی الله و کان الله غفوراً رحیما (سوره نساء – آیه 100).و ادامه داد، ًمن از روز دستگیری وی، به هر کجا که مراجعه کردم، پاسخی به من ندادند. نیروی انتظامی، سپاه، وزارت اطلاعات و قوه قضاییه هرکدام از خود سلب مسؤلیت می کردند. دو هفته را اینگونه سپری کردم، به هرکجا سر می زدم، با دیوار بلندی از ناامیدی روبرو می شدم. تا اینکه دلالی پیدا شد و گفت اگر 4 میلیون تومان به من بپردازید، ترتیب ملاقات شما را با فرزندتان می دهم. در روز مبعث در حسینیه امام خمینی(ره) و در دیدار مسؤولین کشور با رهبری، این موضوع را با وزیر اطلاعات که در ملاقات حضور داشت، مطرح کردم تا در مورد آن فرد دلال تحقیق کنند. شماره های خود را نیر به وزیر اطلاعات دادم تا اگر نیاز به اطلاعات بیشتری داشت، بتواند با من تماس بگیرد. از وزیر اطلاعات خبری نشد تا آنکه دو روز بعد یعنی چهارشنبه بعد از ظهر، فردی به دفتر کار من زنگ زد و به من گفت، شما که از مسؤولین هستید و دارای پاسپورت سبز نیز می باشید، چرا سراغ پسرتان را نمی گیرید. گفتم من دو هفته است که به دنبال اویم و هیچ کس از وی خبری نمی دهد. او به من گفت به شما تسلیت عرض می کنم. من فکر کردم که می خواهد بلوف بزند و مرا بترساند، بعد دیدم که نشانی محلی را که باید به دنبال او بروم را می دهد. راه افتادم و به پزشکی قانونی رفتم. مشخص شد که فرزندم را وقتیکه گرفته اند مورد ضرب و شتم شدید قرار داده و او را مجروح کرده اند. جنازه اش را که دیدم متوجه شدم که دهانش را خرد کرده اند. فرزندم انسان صادقی بود. دروغ نمی گفت. مطمئنم هرچه از او سؤال کرده اند، درست پاسخ داده است. آنها احتمالاً نتوانسته اند، صداقت او را تحمل کنند و وی را به شدت، کتک زده و زیر شکنجه کشته اند. با عنایت مسؤولین، پرونده پزشکی او را مطالعه کردم، محل فوت او را لاک گرفته بودند. مشخص شد که بعد از مجروح شدن، به او نرسیده اند تا خون او عفونی شده و دچار تب شدید بالای 40 درجه گردیده و از شدت تب، دچار بیماری مننژیت شده است. او را ساعت سه و نیم بعد از ظهر چهارشنبه به عنوان فرد مجهول الهویه به بیمارستان شهدای تجریش منتقل و صبح روز پنج شنبه جسد او را به سردخانه تحویل می دهند. آنها، پس از یک هفته، ما را در جریان قتل فرزندم، قرار دادند. برای تحویل جسد، از ما تعهد گرفتند که شکایتی از کسی نداریم. ابتدا اجازه تشییع جنازه در جلوی منزل نمی دادند و بهانه می آوردند که خانه شما، نزدیک دانشگاه تهران و محل برگزاری نماز جمعه است و ممکن است مردم به آن بپیوندند و مشکلاتی ایجاد شود، من گفتم که وقت برگزاری نماز جمعه هنگام ظهر است و ما صبح او را تشییع خواهیم کرد و وقت زیادی نخواهد گرفت و با نماز جمعه تداخل ندارد. بالاخره با تعهد من و آقای ضرغامی رئیس سازمان صدا و سیما که افراد زیادی مطلع نخواهند شد و افرادی هم که خواهند آمد همه طرفداران نظام هستند، با این شرط که تشییع در جلوی منزل زیاد طول نکشد و بجز لا اله الا الله شعار دیگری داده نشود، اجازه دادند تا مراسم تشییع برگزار شود.مادرش از لحظه اول اطلاع از مرگ فرزند، فقط می گفت: محسن من که رفت، به فکر محسن های مردم باشید.آقای روح الامینی که به هنگام خاکسپاری فرزندش، چفیه بسیجی را همچنان بر گردن داشت، آنرا به من نشان داد و گفت: امروز این چفیه را بر گردن چه کسانی انداخته اند. کسانی که کار آنها دستگیری و احیاناً کشتن مردم شده است. آیا ما از جمهوری اسلامی این وضع را می-خواستیم؟ من رفیق شهید دقایقی هستم، هیچگاه لبخند او را از یاد نمی برم. او با لبخند خود، از اسرای بعثی عراقی و از فرماندهان جنایتکار آنها و نیز از فراریان از رژیم بعثی، مجاهدانی را ساخت که لشکر بدر را بوجود آوردند و باعث آزادی عراق از دست صدام حسین شدند. به یاد دارم که در سالهای اولیه پیروزی انقلاب وقتیکه احسان طبری تئوریسین حزب توده به زندان افتاد، پس از مدتی او اندیشه مارکسیسم را نقد کرد، زیرا با محبت با او رفتار شد. ولی اکنون بسیج را به جایی رسانده اند که جوان سالم حزب اللهی را دستگیر می کنند و جنازه او را تحویل خانواده اش می دهند. آنهم تعهد می گیرند که کفن و دفن به گونه ای باشد که اتفاقی نیفتد. آیا نظام آنقدر ضعیف شده است که از یک تشییع جنازه ساده می ترسد؟دیشب آقای لنکرانی وزیر بهداشت برای تسلیت به منزل ما آمده بود، می گفت: به خاطر مبارزه با بیماری های عفونی و مننژیت در زندانها، ظرف این چند روز، بیش از دو هزار آمپول پنی سیلین بسیار قوی و آمپولهای ضد مننژیت به زندان های تهران فرستاده ایم. با گفتن این جمله، نگران وضعیت سلامت سایر زندانیان سیاسی شدم. او می گفت: در نظر دارم یک گروه NGO تشکیل دهم تا بتواند از حقوق اولیه زندانیان، دفاع نماید. برای مثال وقتی کسی را می¬گیرند، حداقل به خانواده او اطلاع دهند که دستگیر شده ودر زندان است تا خانواده¬ها از نگرانی تا حدودی بیرون بیایند نه این که در بلاتکلیفی بسر ببرند. بتوانند برای زندانی خود وکیل بگیرند و از حقوق قانونی او دفاع نمایند. مطمئن باشند که در زندان سلامت بازداشت شدگان حفظ می¬شود و آنها در خطر جانی قرار ندارند.با شنیدن این سخنان به یاد این آیه قرآن افتادم: و مـــن قتـــل مظـــلوماً فقـــد جعــلنا لولیــه سلــطانا (اسراء - 33) . البته ایشان از لطفهایی که به وی شده بود نیز مطالبی را بیان کرد. او می گفت بعد از اینکه متوجه شدند که من در دولت نهم رئیس انستیتو پاستور و مشاور وزیر بهداشت بوده و قبلاً نیز عضو شورای مرکزی جمعیت ایثارگران بوده ام، هم اجازه دادند که به همراه یکی از دوستان پزشک پرونده پزشکی فرزندم را ببینم و هم پول قبر را از من نگرفتند و اجازه دادند که فرزندم را در قطعه 222 که نزدیک به مزار شهدا واقع شده است دفن نمایم، تا مادرش که هر شب جمعه به زیارت شهدا به خصوص شهدای هفتم تیر می رفته است، بتواند با فاصله کمی بر سر قبر فرزندش حاضر شود. آنها یک قبر اضافه هم به ما مرحمت فرمودند و در یک قبر دوطبقه فرزندم را به خاک سپردیم. او به طنز برایم می گفت: یکی بخر 2 تا ببر.در پایان مراسم، او با قدرت روحی بسیار بر سر قبر فرزندش خطاب به حاضرین سخنانی را ایراد کرد و با تسلط بسیار بر خود، در انتها گفت: إنـا لله و إنـا إلیه راجــعون.حسین علائیجمعه، دوم مردادماه سال





Aucun commentaire:

Enregistrer un commentaire